<hr> مترادف سراینده : شاعر، ترانه سرا، تصنیف ساز

مترادف سراینده : شاعر، ترانه سرا، تصنیف ساز

سراینده

سراینده اشعار بزمی

<hr> مترادف سرایه : پاویون

سرایه

<hr> مترادف سراییدن : سرودن

سراییدن

سرب

سرب دار

سرب سیاه

سرب طبیعی

سرب مدادی

سرب معدنی

سرب پوش کردن

سرب کاری

<hr> مترادف سربار : سرباری، باراضافی، تملیت، پارازیت، طفیلی، انگل، وابسته، مزاحم

مترادف سربار : سرباری، باراضافی، تملیت، پارازیت، طفیلی، انگل، وابسته، مزاحم

سربار

<hr> مترادف سربار شدن : مزاحم شدن، زحمت دادن، طفیلی شدن، تلپ شدن، تحمیل شدن

مترادف سربار شدن : مزاحم شدن، زحمت دادن، طفیلی شدن، تلپ شدن، تحمیل شدن

سربار شدن

سربار کردن

<hr> مترادف سرباز : مشمول، جنگجو، سپاهی، نظامی، فداکار، جانباز

مترادف سرباز : مشمول، جنگجو، سپاهی، نظامی، فداکار، جانباز

سرباز

سرباز اسکاتلندی

سرباز انگلیسی

سرباز اهل نپال

سرباز تپانچه دار

سرباز جان فشان

سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه

سرباز خط جبهه

سرباز داوطلب

سرباز ذخیره

<hr> مترادف سرباز زدن : امتناع ورزیدن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، اعراض کردن، سر برتافتن، رویگردان شدن <hr> متضاد سرباز زدن : اطاعت کردن، منقاد شدن

مترادف سرباز زدن : امتناع ورزیدن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، اعراض کردن، سر برتافتن، رویگردان شدن متضاد سرباز زدن : اطاعت کردن، منقاد شدن

سرباز زدن

سرباز سابقدار

سرباز سالاری

سرباز سواره

سرباز سواره نظام سبک اسلحه

سرباز سپاهی

سرباز شمالی امریکا

سرباز صف

سرباز لژیون

سرباز محافظ

سرباز مدافع مرزی انگلیس

سرباز مزدور

سرباز مهندس

سرباز نیزه دار

سرباز هنگ

سرباز هنگ نگهبان

سرباز وظیفه

سرباز پیاده

سرباز پیاده نظام

سرباز پیاوه

سرباز پیر

سرباز چترباز

سرباز کلنگ دار و نقب زن

مترادف و متضاد

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد