شخص یا چیز معینی

شخص یاغی

<hr> مترادف شخصی : خصوصی، فردی، سیویل، غیرنظامی <hr> متضاد شخصی : عمومی، غیرشخصی <hr> برابر پارسی : خودی، خود ویژه، کسانه، مردمی

مترادف شخصی : خصوصی، فردی، سیویل، غیرنظامی متضاد شخصی : عمومی، غیرشخصی برابر پارسی : خودی، خود ویژه، کسانه، مردمی

شخصی

شخصی که از طبقه پایین است

شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد

شخصی که متوجه بباطن خود است

شخصی که مکرر به تئاتر می رود

<hr> مترادف شخصیت : سجیه، منش، تشخص <hr> برابر پارسی : سرشت، بزرگواری، والایی، منش

مترادف شخصیت : سجیه، منش، تشخص برابر پارسی : سرشت، بزرگواری، والایی، منش

شخصیت

شخصیت اخلاقی

شخصیت تابناک

شخصیت جهانی

شخصیت دادن

شخصیت دادن به

شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن

شخصیت ها

<hr> مترادف شخم : خیش، شیاره، شیار، بشکار

مترادف شخم : خیش، شیاره، شیار، بشکار

شخم

شخم زدن

شخم عمیق زدن

شخم کردن

<hr> مترادف شخیص : ارجمند، بزرگ، سرشناس، متشخص، محترم <hr> متضاد شخیص : پشیز

مترادف شخیص : ارجمند، بزرگ، سرشناس، متشخص، محترم متضاد شخیص : پشیز

شخیص

شد دار

<hr> مترادف شدت : تشدد، تندی، حدت، درشتی، سختی، سورت، صلابت، ضراء، عذاب، قوت، نجدت، نکراء، بسیاری، فراوانی، کثرت <hr> متضاد شدت : لطف <hr> برابر پارسی : تندی، سختی

مترادف شدت : تشدد، تندی، حدت، درشتی، سختی، سورت، صلابت، ضراء، عذاب، قوت، نجدت، نکراء، بسیاری، فراوانی، کثرت متضاد شدت : لطف برابر پارسی : تندی، سختی

شدت

شدت جریان برق

شدت داشتن

شدت زومندی

شدت شبق

شدت عمل

<hr> مترادف شدن : صیرورت، گردیدن، گشتن، رفتن، روان شدن، عازم شدن، گذشتن، منقضی شدن <hr> متضاد شدن : اتیان، رسیدن، فرارسیدن

مترادف شدن : صیرورت، گردیدن، گشتن، رفتن، روان شدن، عازم شدن، گذشتن، منقضی شدن متضاد شدن : اتیان، رسیدن، فرارسیدن

شدن

<hr> مترادف شدنی : ممکن، میسر، میسور <hr> متضاد شدنی : غیرممکن، نشدنی

مترادف شدنی : ممکن، میسر، میسور متضاد شدنی : غیرممکن، نشدنی

شدنی

شدنی بودن

<hr> مترادف شدید : اکید، بسیار، هنگفت، دشوار، زفت، سخت، قوی، محکم <hr> متضاد شدید : خفیف <hr> برابر پارسی : سخت، تند، دشوار، پرزور، سهمگین

مترادف شدید : اکید، بسیار، هنگفت، دشوار، زفت، سخت، قوی، محکم متضاد شدید : خفیف برابر پارسی : سخت، تند، دشوار، پرزور، سهمگین

شدید

شدید بودن

شدید شدن

شدید کردن

<hr> مترادف شدیدا : اکیداً، عمیقاً، قویاً <hr> متضاد شدیدا : خفیفاً <hr> برابر پارسی : به سختی، سخت | ( شدیداً ) سخت، به سختی

مترادف شدیدا : اکیداً، عمیقاً، قویاً متضاد شدیدا : خفیفاً برابر پارسی : به سختی، سخت | ( شدیداً ) سخت، به سختی

شدیدا

شدیدا انتقاد کردن

شدیداً

<hr> مترادف شر : بدی، تباهی، فساد، آشوب، شورش، غائله، فتنه <hr> متضاد شر : خیر <hr> برابر پارسی : بد، بدنهادی، آزاررسانی، بدی

مترادف شر : بدی، تباهی، فساد، آشوب، شورش، غائله، فتنه متضاد شر : خیر برابر پارسی : بد، بدنهادی، آزاررسانی، بدی

شر

<hr> برابر پارسی : یاوه، چرند

برابر پارسی : یاوه، چرند

شر و ور

<hr> مترادف شراب : باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ <hr> برابر پارسی : می، باده، آب رز، نوشیدنی

مترادف شراب : باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ برابر پارسی : می، باده، آب رز، نوشیدنی

شراب

<hr> مترادف شراب خواری : باده پیمایی، باده گساری، باده نوشی، میخواری، میگساری | باده پیمایی، باده گساری، میخواری، میگساری <hr> برابر پارسی : می خوارگی

مترادف شراب خواری : باده پیمایی، باده گساری، باده نوشی، میخواری، میگساری | باده پیمایی، باده گساری، میخواری، میگساری برابر پارسی : می خوارگی

واژه های حرف "ش" - مترادف و متضاد