شناگر

شناگر ماهر

<hr> مترادف شناگری : آب بازی، سباحت، شناوری

مترادف شناگری : آب بازی، سباحت، شناوری

شناگری

شنای اشخاص مبتدی

شنای سگی

شنای پروانه

شنای پهلو

شنای کرال

شنبلیله

شنبه

شنج

شنج اور

شنجرف

شنجرف قرمز

شنجرفی

شنجه

شنزار

شنل

شنل بلند

شنل بچگانه

شنل روی زره سلحشوران

شنل زنانه

<hr> مترادف شنوا : داعیه، سامع، شنونده، مستمع <hr> متضاد شنوا : کر، ناشنوا

مترادف شنوا : داعیه، سامع، شنونده، مستمع متضاد شنوا : کر، ناشنوا

شنوا

<hr> مترادف شنوایی : سامعه <hr> متضاد شنوایی : گویایی، ناطق

مترادف شنوایی : سامعه متضاد شنوایی : گویایی، ناطق

شنوایی

شنوایی سنج

<hr> مترادف شنود : سمع، شنیدن <hr> متضاد شنود : گفت

مترادف شنود : سمع، شنیدن متضاد شنود : گفت

شنود

شنودگان

شنودگاه

شنودی

<hr> مترادف شنونده : سامع، سمیع، شنوا، مخاطب، مستمع، نیوشنده <hr> متضاد شنونده : گوینده

مترادف شنونده : سامع، سمیع، شنوا، مخاطب، مستمع، نیوشنده متضاد شنونده : گوینده

شنونده

شنوندگان

شنگ

شنگرف

<hr> مترادف شنگول : شادمان، شاد، مسرور، سرخوش، سرمست، ملنگ، نشئه <hr> متضاد شنگول : گرفته

مترادف شنگول : شادمان، شاد، مسرور، سرخوش، سرمست، ملنگ، نشئه متضاد شنگول : گرفته

شنگول

<hr> مترادف شنگولی : سرخوشی، سرمستی، کیفوری، نشئگی <hr> متضاد شنگولی : بی حالی

مترادف شنگولی : سرخوشی، سرمستی، کیفوری، نشئگی متضاد شنگولی : بی حالی

شنگولی

شنگی

شنی

شنیتزل

شنیداری

<hr> مترادف شنیدن : استماع، اصغا، شنودن، نیوشیدن <hr> متضاد شنیدن : گفتن

مترادف شنیدن : استماع، اصغا، شنودن، نیوشیدن متضاد شنیدن : گفتن

شنیدن

شنیدنی

شنیده نشده

شنیسل

<hr> مترادف شنیع : زشت، قبیح، ناپسند، ناسزا، ناهنجار <hr> متضاد شنیع : مستحسن

مترادف شنیع : زشت، قبیح، ناپسند، ناسزا، ناهنجار متضاد شنیع : مستحسن

شنیع

<hr> مترادف شنیعت : زشتی، شناعت، قباحت <hr> متضاد شنیعت : حسن

مترادف شنیعت : زشتی، شناعت، قباحت متضاد شنیعت : حسن

شنیعت

شه مادری

<hr> مترادف شهاب : شخانه، اخگر، شرر، شعله، ستاره <hr> برابر پارسی : ستاره، اختردونده، کمانه ستاره

مترادف شهاب : شخانه، اخگر، شرر، شعله، ستاره برابر پارسی : ستاره، اختردونده، کمانه ستاره

واژه های حرف "ش" - مترادف و متضاد