شیشه الات

شیشه ای

شیشه ای کردن

شیشه ایمنی

شیشه بر

شیشه بی خطر اتومبیل

شیشه جلو

شیشه جلو اتومبیل

شیشه دهن گشاد

شیشه دوربین

شیشه ذره بین

شیشه رشته مانند

شیشه ساز

شیشه سازی

شیشه شیری رنگ

شیشه عینک

شیشه مات

شیشه مانند

شیشه معدنی

شیشه نشکن

شیشه پنجره

شیشه پیرکس

شیشه کوچک دارو

شیشه گر

شیشه گرفتن

شیشه ی دوربین یا ذره بین

شیشه یا بطری کوچک

شیشه یا رنگ مات

<hr> مترادف شیطان : ابلیس، اهریمن، دیو، عفریت، عفریته، هرماس، هرمس، زبل، زرنگ، محیل، آتشپاره، بازیگوش، تخس، شرور <hr> متضاد شیطان : آدم <hr> برابر پارسی : اهریمن، دیو

مترادف شیطان : ابلیس، اهریمن، دیو، عفریت، عفریته، هرماس، هرمس، زبل، زرنگ، محیل، آتشپاره، بازیگوش، تخس، شرور متضاد شیطان : آدم برابر پارسی : اهریمن، دیو

شیطان

شیطان سازی

<hr> مترادف شیطان صفت : ددخو، ددمنش، دیوسرشت <hr> متضاد شیطان صفت : آدمی خو

مترادف شیطان صفت : ددخو، ددمنش، دیوسرشت متضاد شیطان صفت : آدمی خو

شیطان صفت

شیطانصفت

شیطانک

<hr> مترادف شیطانی : شرارت، شیطنت، چموشی، سرکشی، بدرفتاری، بدکرداری، اهریمنی، احتلام، جنب، محتلم ، انسانی، اهورایی، ملکی <hr> متضاد شیطانی : خوش رفتاری <hr> برابر پارسی : پلید، اهریمنی

مترادف شیطانی : شرارت، شیطنت، چموشی، سرکشی، بدرفتاری، بدکرداری، اهریمنی، احتلام، جنب، محتلم ، انسانی، اهورایی، ملکی متضاد شیطانی : خوش رفتاری برابر پارسی : پلید، اهریمنی

شیطانی

<hr> مترادف شیطنت : بدجنسی، بدذاتی، شرارت، شیطانی، بازیگوشی، سرکشی، نافرمانی، چموشی <hr> برابر پارسی : سرکشی، دیوگری

مترادف شیطنت : بدجنسی، بدذاتی، شرارت، شیطانی، بازیگوشی، سرکشی، نافرمانی، چموشی برابر پارسی : سرکشی، دیوگری

شیطنت

شیطنت امیز

شیطنت کردن

شیفتن

<hr> مترادف شیفته : حیران، خاطرخواه، دلباخته، دلداده، شیدا، عاشق، مجذوب، مجنون، مفتون، واله، وامق

مترادف شیفته : حیران، خاطرخواه، دلباخته، دلداده، شیدا، عاشق، مجذوب، مجنون، مفتون، واله، وامق

شیفته

شیفته جنگ

شیفته رقص بالت

شیفته و دیوانه

شیفته و شیدا شدن

شیفته و مسحور کردن

شیفته کردن

<hr> مترادف شیفتگی : آرزومندی، دلباختگی، دلدادگی، شیدایی، عاشقی، عشق

مترادف شیفتگی : آرزومندی، دلباختگی، دلدادگی، شیدایی، عاشقی، عشق

واژه های حرف "ش" - مترادف و متضاد