طوفان رعد و برق

طوفان شدید

طوفان غربی

طوفان مستقیم

طوفان موسمی

طوفان ناگهانی

طوفان همراه با تگرگ

<hr> مترادف طوفان کردن : طوفان به پا کردن، غوغا کردن، قیامت کردن، شاهکار کردن، کاری خارق العاده انجام دادن

مترادف طوفان کردن : طوفان به پا کردن، غوغا کردن، قیامت کردن، شاهکار کردن، کاری خارق العاده انجام دادن

طوفان کردن

طوفان یا رگبار تگرگ

طوفان یا گرداب شدید

طوفانخیز

طوفاندیده

<hr> مترادف طوفانی : بادخیز، طوفان زا، طوفان خیز، توفنده، متلاطم، موج خیز، پرموج، مواج ، آشوبناک، بحران زده، پرتلاطم، توفان زده، ناآرام، مشوش، منقلب، بحرانی <hr> متضاد طوفانی : آرام

مترادف طوفانی : بادخیز، طوفان زا، طوفان خیز، توفنده، متلاطم، موج خیز، پرموج، مواج ، آشوبناک، بحران زده، پرتلاطم، توفان زده، ناآرام، مشوش، منقلب، بحرانی متضاد طوفانی : آرام

طوفانی

<hr> مترادف طوق : بند، پرگر، چنبر، قلاده، قید، گردن بند، خط دور گردن پرندگان، حلقه، لبه، رینگ چرخ، ترنج، سیاهی، کبودی زیر پلک <hr> برابر پارسی : گردن بند

مترادف طوق : بند، پرگر، چنبر، قلاده، قید، گردن بند، خط دور گردن پرندگان، حلقه، لبه، رینگ چرخ، ترنج، سیاهی، کبودی زیر پلک برابر پارسی : گردن بند

طوق

طوق بندگی

طوقه

طوقه داخلی چرخ

طوقه دار

<hr> مترادف طوقی : صلصل، فاخته، قمری، طوقدار، گرد، دایره ای شکل

مترادف طوقی : صلصل، فاخته، قمری، طوقدار، گرد، دایره ای شکل

طوقی

طوقی اروپایی

<hr> مترادف طول : درازا، درازی، ضلع بزرگ تر، دیرش، مدت، زمان ، امتداد، مسافت، بعد <hr> متضاد طول : پهنا، عرض <hr> برابر پارسی : درازا، درازای، درازنا

مترادف طول : درازا، درازی، ضلع بزرگ تر، دیرش، مدت، زمان ، امتداد، مسافت، بعد متضاد طول : پهنا، عرض برابر پارسی : درازا، درازای، درازنا

طول

طول المدت

طول بال های هواپیما

<hr> برابر پارسی : درازای گیتایی، درازه گیتایی

برابر پارسی : درازای گیتایی، درازه گیتایی

طول جغرافیایی

<hr> مترادف طول دادن : طولانی کردن، دیر کردن <hr> برابر پارسی : کش دادن، درازکردن

مترادف طول دادن : طولانی کردن، دیر کردن برابر پارسی : کش دادن، درازکردن

طول دادن

<hr> برابر پارسی : دیرزیوی، درازی زندگی

برابر پارسی : دیرزیوی، درازی زندگی

طول عمر

طول موج

طول و تفصیل در کلام

طول چیزی برحسب فوت

<hr> مترادف طول کشیدن : طولانی شدن، به طول انجامیدن، ادامه یافتن، تداوم یافتن <hr> برابر پارسی : به درازا کشیدن، دیرشدن

مترادف طول کشیدن : طولانی شدن، به طول انجامیدن، ادامه یافتن، تداوم یافتن برابر پارسی : به درازا کشیدن، دیرشدن

طول کشیدن

طولامه

<hr> مترادف طولانی : دراز، طویل، دیر، دیرینه، دیرین، مدید، دور، بعید، مسافت زیاد، بسیار <hr> برابر پارسی : دورو دراز، دراز، دیرپا، دیرباز

مترادف طولانی : دراز، طویل، دیر، دیرینه، دیرین، مدید، دور، بعید، مسافت زیاد، بسیار برابر پارسی : دورو دراز، دراز، دیرپا، دیرباز

طولانی

طولانی و دراز

طولانی وخسته کننده

طولانی کردن

طولوتفصیل

طولوتفصیل دادن

طولوعرض

طولی

طولی نکشید

<hr> مترادف طومار : دفتر، صحیفه، عریضه، کتاب، تومار، مکتوب، منشور، نامه، نوشته <hr> برابر پارسی : نامه بلند

مترادف طومار : دفتر، صحیفه، عریضه، کتاب، تومار، مکتوب، منشور، نامه، نوشته برابر پارسی : نامه بلند

طومار

طومار نوشتن

طومار پیچیده

طوماری

طوپاق

<hr> مترادف طویت : اندیشه، قصد، مافی الضمیر، نیت، باطن، درون، دل، ضمیر، راز، سر

مترادف طویت : اندیشه، قصد، مافی الضمیر، نیت، باطن، درون، دل، ضمیر، راز، سر

طویت

<hr> مترادف طویل : بلند، مرتفع، دراز، ممتد، طولانی، مدید، کشیده، درازمدت ، مفصل، گسترده <hr> متضاد طویل : قصیر <hr> برابر پارسی : دراز، بلند

مترادف طویل : بلند، مرتفع، دراز، ممتد، طولانی، مدید، کشیده، درازمدت ، مفصل، گسترده متضاد طویل : قصیر برابر پارسی : دراز، بلند

واژه های حرف "ط" - مترادف و متضاد