عهدنامه تسلیم

<hr> مترادف عهده : تقبل، تعهد، کفالت، ذمه، مسولیت <hr> برابر پارسی : کار، پاسخگویی، پاسخگو بودن، بردوش، بر دوش

مترادف عهده : تقبل، تعهد، کفالت، ذمه، مسولیت برابر پارسی : کار، پاسخگویی، پاسخگو بودن، بردوش، بر دوش

عهده

<hr> مترادف عهده دار : ذمه دار، متعهد، متقبل، مسول

مترادف عهده دار : ذمه دار، متعهد، متقبل، مسول

عهده دار

عهده دار شدن

عهده داری

عهده داشتن

عهده کسی برات کشیدن

عهده گیری

عهدهدار

<hr> مترادف عهدگسل : بدپیمان، پیمان شکن، سست پیمان، عهدشکن، ناقض عهد <hr> متضاد عهدگسل : وفادار

مترادف عهدگسل : بدپیمان، پیمان شکن، سست پیمان، عهدشکن، ناقض عهد متضاد عهدگسل : وفادار

عهدگسل

<hr> مترادف عوارض : جزیه، خراج، مالیات، پیامدها، عارضه ها، حوادث، وقایع، بیماری ها، ناخوشی ها، آفات، بلایا <hr> برابر پارسی : ناهنجاریها، ناخوشی ها، رنجوریها، رخدادها

مترادف عوارض : جزیه، خراج، مالیات، پیامدها، عارضه ها، حوادث، وقایع، بیماری ها، ناخوشی ها، آفات، بلایا برابر پارسی : ناهنجاریها، ناخوشی ها، رنجوریها، رخدادها

عوارض

عوارض باراندازی

<hr> برابر پارسی : باج مرزی

عوارض گمرکی

عوارض یا حق حمل بوسیله لوله

عوارض یدک کشی

<hr> برابر پارسی : مهربانیها، مهربانی، مهر

برابر پارسی : مهربانیها، مهربانی، مهر

عواطف

عواطف بشری

<hr> برابر پارسی : پیامدها

عواقب

عواقب بعدی

<hr> مترادف عوالم : عالم ها، حالات، کیفیات

مترادف عوالم : عالم ها، حالات، کیفیات

عوالم

<hr> مترادف عوام : بی سواد، توده، خلق، عامی، عوام الناس، مردم <hr> متضاد عوام : خواص <hr> برابر پارسی : مردمان

مترادف عوام : بی سواد، توده، خلق، عامی، عوام الناس، مردم متضاد عوام : خواص برابر پارسی : مردمان

عوام

عوام الناس

<hr> برابر پارسی : مردم فریب

برابر پارسی : مردم فریب

عوام فریب

<hr> برابر پارسی : مردم فریبانه

برابر پارسی : مردم فریبانه

عوام فریبانه

عوام فریبی

<hr> مترادف عوام پسند : پیش پاافتاده، عامه پسند، مبتذل

مترادف عوام پسند : پیش پاافتاده، عامه پسند، مبتذل

عوام پسند

عوام پسندسازی

<hr> مترادف عوامانه : عامیانه، مبتذل، مردم پسند

مترادف عوامانه : عامیانه، مبتذل، مردم پسند

عوامانه

عوامانه کردن

<hr> برابر پارسی : دست اندرکاران، سازه های، کارداران

برابر پارسی : دست اندرکاران، سازه های، کارداران

عوامل

عوامپسند

عوامیت

<hr> مترادف عواید : درآمدها، عایدی ها، فواید، مداخل، منافع <hr> برابر پارسی : درآمدها

مترادف عواید : درآمدها، عایدی ها، فواید، مداخل، منافع برابر پارسی : درآمدها

عواید

<hr> مترادف عوایق : موانع، آفات، آفت ها

مترادف عوایق : موانع، آفات، آفت ها

عوایق

عوج

<hr> مترادف عود : بازگشت، برگشت، رجعت، نکس، بربط، ساز

مترادف عود : بازگشت، برگشت، رجعت، نکس، بربط، ساز

عود

عود زدن

عود زن

عود شش سیمه

عود فرنگی

عود مرض

عود نواز

عود چیزی

عود کردن

عود کننده

<hr> مترادف عودت : استرداد، اعاده، برگشت، مراجعت، واپس <hr> برابر پارسی : برگشت، پس فرستادن، برگرداندن

مترادف عودت : استرداد، اعاده، برگشت، مراجعت، واپس برابر پارسی : برگشت، پس فرستادن، برگرداندن

عودت

<hr> مترادف عودسوز : سپندسوز، مجمر

مترادف عودسوز : سپندسوز، مجمر

عودسوز

<hr> مترادف عور : برهنه، پتی، عریان، لخت، لوت، یک چشمی <hr> متضاد عور : مستور <hr> برابر پارسی : لخت، برهنه، تهی، بی جامه

مترادف عور : برهنه، پتی، عریان، لخت، لوت، یک چشمی متضاد عور : مستور برابر پارسی : لخت، برهنه، تهی، بی جامه

واژه های حرف "ع" - مترادف و متضاد