صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ف" - مترادف و متضاد
فساد تدریجی
فساد جمع شدن
فساد عضو بر اثر نرسیدن خون
فساد ناپذیر
فساد ناپذیری
فساد و تحلیل میکرب
فساد پذیر
فسادانگیزی
فستیوال
فسخ
فسخ ناپذیر
فسخ نکردنی
فسخ پذیر
فسخ کردن
فسخ کردنی
فسخ کننده
فسفات
فسفر
فسفر افکنی
فسفردار
فسفری
فسق
فسق و فجور
فسقوفجور
فسوس
فسون
فسونساز
فسونکار
فسیل
فسیل دار
فسیل شدن
فسیل مانند
فسیله
فش
فشار
فشار اوردن
فشار با ارنج
فشار با سر
فشار با نوک انگشت
فشار باصره
فشار به جلو
فشار جو
فشار خفیف
فشار خون
فشار خون خیلی پایین
فشار خیلی ضعیف و غیر عادی رگها
فشار دادن
فشار دهنده
بیشتر