<hr> مترادف لعین : رانده، رجیم، گجسته، لعنتی، مطرود، ملعون

مترادف لعین : رانده، رجیم، گجسته، لعنتی، مطرود، ملعون

لعین

لغات را بکار بردن

لغات متنی را عوض کردن

لغاز

<hr> مترادف لغایت : تا <hr> برابر پارسی : تا

مترادف لغایت : تا برابر پارسی : تا

لغایت

<hr> مترادف لغت : کلمه، لفظ، واژه <hr> متضاد لغت : معنا، معنی <hr> برابر پارسی : واژه

مترادف لغت : کلمه، لفظ، واژه متضاد لغت : معنا، معنی برابر پارسی : واژه

لغت

لغت اختراعی

لغت دار

لغت سازی

لغت متشابه

<hr> مترادف لغت نامه : فرهنگ، قاموس، واژگان، واژه نامه <hr> برابر پارسی : واژه نامه، فرهنگ نامه | واژه نامه

مترادف لغت نامه : فرهنگ، قاموس، واژگان، واژه نامه برابر پارسی : واژه نامه، فرهنگ نامه | واژه نامه

لغت نامه

لغت نویس

لغت نویسی

لغت چشمگیر

لغت چند سیلابی

لغت یا جمله ضرب المثل

لغتنامه

<hr> مترادف لغز : چیستان، معما، انتقاد، ایراد، خرده، لغاز، متلک <hr> برابر پارسی : یاوه گویی، لیچارگویی

مترادف لغز : چیستان، معما، انتقاد، ایراد، خرده، لغاز، متلک برابر پارسی : یاوه گویی، لیچارگویی

لغز

لغز ساز

<hr> مترادف لغزان : لخشان، لرزان، لغزنده، لیز

مترادف لغزان : لخشان، لرزان، لغزنده، لیز

لغزان

<hr> مترادف لغزش : سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

مترادف لغزش : سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

لغزش

لغزش خوردن

لغزش ناپذیر

لغزش ناپذیری

<hr> مترادف لغزنده : سر، لخشنده، لغزان، لیز، لزج، شیبدار، شیبناک

مترادف لغزنده : سر، لخشنده، لغزان، لیز، لزج، شیبدار، شیبناک

لغزنده

<hr> مترادف لغزیدن : سرخوردن، سریدن، لخشیدن، لیزخوردن

مترادف لغزیدن : سرخوردن، سریدن، لخشیدن، لیزخوردن

لغزیدن

<hr> مترادف لغو : ابطال، الغا، باطل، بی فایده، بیهوده، بیهوده گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه <hr> برابر پارسی : سخن بیهوده، یاوه، هرزه، بهم زدن

مترادف لغو : ابطال، الغا، باطل، بی فایده، بیهوده، بیهوده گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه برابر پارسی : سخن بیهوده، یاوه، هرزه، بهم زدن

لغو

لغو سازی

لغو شدگی

لغو نشدنی

لغو نکردنی

<hr> برابر پارسی : پیمان شکستن، بهم زدن | بهم زدن، پیمان شکستن

برابر پارسی : پیمان شکستن، بهم زدن | بهم زدن، پیمان شکستن

لغو کردن

لغو کردنی

<hr> مترادف لغوی : لغت شناس، لفظپرداز، واژه شناس <hr> متضاد لغوی : نحوی

مترادف لغوی : لغت شناس، لفظپرداز، واژه شناس متضاد لغوی : نحوی

لغوی

<hr> برابر پارسی : واژه بازی، سخنپردازی

برابر پارسی : واژه بازی، سخنپردازی

لفاظی

لفاظی کردن

<hr> برابر پارسی : پوشش

لفاف

لفاف بسته بندی

لفاف کردن

<hr> مترادف لفافه : پوشش، غشا، محفظه، ملحفه، کفن

مترادف لفافه : پوشش، غشا، محفظه، ملحفه، کفن

لفافه

لفافه دار کردن

لفاً

<hr> مترادف لفظ : صورت، کلمه، لغت، واژه <hr> متضاد لفظ : معنی <hr> برابر پارسی : سخن، گفتار، گفته

مترادف لفظ : صورت، کلمه، لغت، واژه متضاد لفظ : معنی برابر پارسی : سخن، گفتار، گفته

واژه های حرف "ل" - مترادف و متضاد