صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "م" - مترادف و متضاد
مانع شدن
مانع شدن از
مانع شدن یاایجاد مانع کردن
مانع شونده
مانع غلتیدن شدن
مانع فراهم کردن برای
مانع فعالیت شدن
مانع ورادع
مانعتراشی
مانعه الجمع
مانند
مانند اب مواج شدن
مانند ابجو
مانند اروغ بیرون اوردن
مانند افعی
مانند ان
مانند بادخاوری
مانند بال
مانند بخار
مانند بودن
مانند جانور سیاه گوش
مانند جن یا پری
مانند حرف ' س ' تلفظ کردن
مانند خاک رس
مانند دال
مانند دایی
مانند درخت
مانند دندان
مانند سر
مانند سرب
مانند فواره جاری کردن
مانند فولاد محکم کردن
مانند لرد رفتار کردن
مانند مخروط وارونه
مانند مغز استخوان
مانند مغز نان
مانند مه
مانند موش جویدن
مانند هم
مانند هنرپیشه و هنرمند
مانند ورزشکار
مانند پر ریز
مانند کاسه سنگ پشت
مانند کردن
مانند کردنی
مانند کره زمین
مانند کورها
مانند گلچین
بیشتر