مترادف و متضاد

مخفف واژه های

مخفف کاترین

مخفف کردن

مخفف کلمه تری نیتروتولوئن

مخفف کلمه پاراشوت

مخفف کلمه کمونیست

<hr> مترادف مخفی : پنهان، خفی، مستور، مکتوم، ناآشکار، ناپیدا، نامشهود، نامرئی، ناهویدا، نهان، نهفته، زیرجلی، سری <hr> متضاد مخفی : آشکارا، آشکار، هویدا <hr> برابر پارسی : پنهان، پنهانی، سربسته، ناپیدا، نهان، نهفته

مترادف مخفی : پنهان، خفی، مستور، مکتوم، ناآشکار، ناپیدا، نامشهود، نامرئی، ناهویدا، نهان، نهفته، زیرجلی، سری متضاد مخفی : آشکارا، آشکار، هویدا برابر پارسی : پنهان، پنهانی، سربسته، ناپیدا، نهان، نهفته

مخفی

مخفی در زیر

مخفی سازی

<hr> مترادف مخفی شدن : پنهان شدن، نهان گشتن، خود را قایم کردن، ناپیدا شدن، نامرئی شدن <hr> برابر پارسی : ناپدید شده

مترادف مخفی شدن : پنهان شدن، نهان گشتن، خود را قایم کردن، ناپیدا شدن، نامرئی شدن برابر پارسی : ناپدید شده

مخفی شدن

<hr> مترادف مخفی ماندن : پنهان ماندن، پوشیده ماندن، مکتوم ماندن، نهان ماندن <hr> متضاد مخفی ماندن : آشکار شدن، برملا گشتن، هویدا شدن

مترادف مخفی ماندن : پنهان ماندن، پوشیده ماندن، مکتوم ماندن، نهان ماندن متضاد مخفی ماندن : آشکار شدن، برملا گشتن، هویدا شدن

مخفی ماندن

مخفی نگاه داشتن

<hr> مترادف مخفی کردن : نهان کردن، پنهان کردن، پوشیدن، مکتوم داشتن <hr> متضاد مخفی کردن : برملا کردن، فاش کردن <hr> برابر پارسی : نهانیدن

مترادف مخفی کردن : نهان کردن، پنهان کردن، پوشیدن، مکتوم داشتن متضاد مخفی کردن : برملا کردن، فاش کردن برابر پارسی : نهانیدن

مخفی کردن

مخفی کننده

<hr> مترادف مخفی گاه : محل اختفاء، مکمن، نهانخانه، نهانگاه <hr> برابر پارسی : نهانگاه

مترادف مخفی گاه : محل اختفاء، مکمن، نهانخانه، نهانگاه برابر پارسی : نهانگاه

مخفی گاه

<hr> مترادف مخفیانه : پنهانی، درخفا، دزدکی، زیرجلی، محرمانه، نهانی <hr> متضاد مخفیانه : آشکارا <hr> برابر پارسی : پنهانی

مترادف مخفیانه : پنهانی، درخفا، دزدکی، زیرجلی، محرمانه، نهانی متضاد مخفیانه : آشکارا برابر پارسی : پنهانی

مخفیانه

مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن

مخفیکاری

مخفیگاه

مخفیگاه سربازان برای حمله

<hr> مترادف مخل : آشوبگر، اخلال کننده، اخلالگر، شورشی، مفسد، مفسده جو، دست وپاگیر، سرخر، مانع، مزاحم، مصدع <hr> برابر پارسی : آشوبگر، آسیب رسان، تباه گر

مترادف مخل : آشوبگر، اخلال کننده، اخلالگر، شورشی، مفسد، مفسده جو، دست وپاگیر، سرخر، مانع، مزاحم، مصدع برابر پارسی : آشوبگر، آسیب رسان، تباه گر

مخل

مخل اجتماع

مخل اسایش شدن

<hr> مترادف مخلب : برثن، چنگ، چنگال، ناخن

مترادف مخلب : برثن، چنگ، چنگال، ناخن

مخلب

<hr> مترادف مخلد : پایا، جاودان، خالد، خلود <hr> متضاد مخلد : فانی

مترادف مخلد : پایا، جاودان، خالد، خلود متضاد مخلد : فانی

مخلد

<hr> مترادف مخلص : اخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بی ریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یک رو | راه خلاص، طریقه نجات، مفر، گریزگاه، محل رهایی، خلاصه، چکیده <hr> متضاد مخلص : دورو، ریاکار | <hr> برابر پارسی : پاک، همدل، یکدل، نیک خواه، بی آلایش

مترادف مخلص : اخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بی ریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یک رو | راه خلاص، طریقه نجات، مفر، گریزگاه، محل رهایی، خلاصه، چکیده متضاد مخلص : دورو، ریاکار | برابر پارسی : پاک، همدل، یکدل، نیک خواه، بی آلایش

مخلص

<hr> مترادف مخلصانه : اخلاص آمیز، بی ریا، صادقانه، صدق آمیز <hr> برابر پارسی : پاکدلانه، با بی آلایشی، ازته دل

مترادف مخلصانه : اخلاص آمیز، بی ریا، صادقانه، صدق آمیز برابر پارسی : پاکدلانه، با بی آلایشی، ازته دل

مخلصانه

<hr> برابر پارسی : مانداک ها

برابر پارسی : مانداک ها

مخلفات

<hr> مترادف مخلوط : آمیخته، آمیزه، درهم، درهم آمیخته، قاطی، مختلط، ممزوج <hr> برابر پارسی : درهم، آمیخته، درهم آمیخته، درهم آمیزه

مترادف مخلوط : آمیخته، آمیزه، درهم، درهم آمیخته، قاطی، مختلط، ممزوج برابر پارسی : درهم، آمیخته، درهم آمیخته، درهم آمیزه

مخلوط

مخلوط افیون

مخلوط درهم و برهم

مخلوط زرده تخم مرغ و شیر

مخلوط سرمازا

<hr> مترادف مخلوط شدن : آمیخته شدن، قاطی شدن، درهم آمیختن

مترادف مخلوط شدن : آمیخته شدن، قاطی شدن، درهم آمیختن

مخلوط شدن

مخلوط شدنی

مخلوط شیر و شربت وبستنی

مخلوط نشدنی

مخلوط نشده

<hr> مترادف مخلوط کردن : آمیختن، قاطی کردن، درهم کردن <hr> برابر پارسی : آمیختن درآمیختن، آمیختن، درآمیختن

مترادف مخلوط کردن : آمیختن، قاطی کردن، درهم کردن برابر پارسی : آمیختن درآمیختن، آمیختن، درآمیختن

مخلوط کردن

مخلوط کن

مخلوطی

مخلوطی از کشمش و شکر و گوشت

<hr> مترادف مخلوع : برکنار، خلع، معزول <hr> متضاد مخلوع : منصوب <hr> برابر پارسی : برکنار، برکنده، برافتاده

مترادف مخلوع : برکنار، خلع، معزول متضاد مخلوع : منصوب برابر پارسی : برکنار، برکنده، برافتاده

مخلوع

<hr> مترادف مخلوع شدن : خلع شدن، برکنار شدن، معزول شدن، عزل شدن <hr> متضاد مخلوع شدن : منصوب شدن

مترادف مخلوع شدن : خلع شدن، برکنار شدن، معزول شدن، عزل شدن متضاد مخلوع شدن : منصوب شدن

مخلوع شدن

<hr> مترادف مخلوق : آفریده، بنده، خلق، موجود، محدث، مبدع <hr> متضاد مخلوق : خالق <hr> برابر پارسی : آفریده

مترادف مخلوق : آفریده، بنده، خلق، موجود، محدث، مبدع متضاد مخلوق : خالق برابر پارسی : آفریده

مخلوق

<hr> مترادف مخمر : تخمیرکننده <hr> برابر پارسی : خمیرشده، خمیرمایه

مترادف مخمر : تخمیرکننده برابر پارسی : خمیرشده، خمیرمایه

واژه های حرف "م" - مترادف و متضاد