ناقص شده

ناقص کردن

ناقصالخلقه

ناقصالعقل

ناقصعضو

ناقصعقل

<hr> مترادف ناقض : پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده <hr> متضاد ناقض : وفادار <hr> برابر پارسی : ناینده

مترادف ناقض : پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده متضاد ناقض : وفادار برابر پارسی : ناینده

ناقض

ناقضعهد

<hr> مترادف ناقل : راوی، مورخ، نقال، ساری، منتقل کننده، حامل <hr> برابر پارسی : بازگو کننده، داستان گو، برگرداننده

مترادف ناقل : راوی، مورخ، نقال، ساری، منتقل کننده، حامل برابر پارسی : بازگو کننده، داستان گو، برگرداننده

ناقل

ناقل امراض

<hr> مترادف ناقلا : باهوش، چموش، زرنگ، زیرک، گربز، محیل، مکار، موذی، ناکس <hr> برابر پارسی : ناغلا، زرنگ، با هوش

مترادف ناقلا : باهوش، چموش، زرنگ، زیرک، گربز، محیل، مکار، موذی، ناکس برابر پارسی : ناغلا، زرنگ، با هوش

ناقلا

<hr> مترادف ناقه : اشتر، شتر، نقاهت مند

مترادف ناقه : اشتر، شتر، نقاهت مند

ناقه

<hr> مترادف ناقوس : درا، زنگ <hr> برابر پارسی : زنگ کلیسا، درای، مِهزنگ

مترادف ناقوس : درا، زنگ برابر پارسی : زنگ کلیسا، درای، مِهزنگ

ناقوس

ناقوس رابصدا دراوردن

ناقوس عزارا بصدا دراوردن

ناقوس یا زنگ

<hr> مترادف نال : مزمار، نی، نیشکر، ناله، جو، نهر

مترادف نال : مزمار، نی، نیشکر، ناله، جو، نهر

نال

نالازم

<hr> مترادف نالان : رنجور، زاری کنان، گریان، مویه کنان، نالنده، ناله گر، نعره زنان، نوحه گر

مترادف نالان : رنجور، زاری کنان، گریان، مویه کنان، نالنده، ناله گر، نعره زنان، نوحه گر

نالان

<hr> مترادف نالایق : بی صلاحیت، بی عرضه، بی قابلیت، بی کفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب، بی ارج، کم بها <hr> متضاد نالایق : شایسته، لایق، مستعد <hr> برابر پارسی : ناشایند، ناشایست، بی گُربُزه

مترادف نالایق : بی صلاحیت، بی عرضه، بی قابلیت، بی کفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب، بی ارج، کم بها متضاد نالایق : شایسته، لایق، مستعد برابر پارسی : ناشایند، ناشایست، بی گُربُزه

نالایق

<hr> مترادف ناله : آه، جزع، شیون، فریاد، فغان، تضرع، زاری، گریه، مویه، زوزه، صیحه، ضجه، ندبه، نعره، آوا، نغمه، زخ، ژخ

مترادف ناله : آه، جزع، شیون، فریاد، فغان، تضرع، زاری، گریه، مویه، زوزه، صیحه، ضجه، ندبه، نعره، آوا، نغمه، زخ، ژخ

ناله

ناله امیز

ناله و زاری

ناله و شکایت کردن

ناله و شیون کردن

ناله کردن

<hr> مترادف نالوطی : بی مروت، لامروت، ناجوانمرد، نامرد <hr> متضاد نالوطی : لوطی

مترادف نالوطی : بی مروت، لامروت، ناجوانمرد، نامرد متضاد نالوطی : لوطی

نالوطی

<hr> مترادف نالیدن : زاریدن، زاری کردن، ضجر، مویه کردن، موییدن، ناله کردن، تضرع کردن، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن

مترادف نالیدن : زاریدن، زاری کردن، ضجر، مویه کردن، موییدن، ناله کردن، تضرع کردن، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن

نالیدن

<hr> مترادف نام : آوازه، اعتبار، شهرت، اسم، عنوان، کنیه، لقب، کلمه <hr> متضاد نام : ننگ

مترادف نام : آوازه، اعتبار، شهرت، اسم، عنوان، کنیه، لقب، کلمه متضاد نام : ننگ

واژه های حرف "ن" - مترادف و متضاد