نقداً

نقده

نقدگر

نقدگری

نقدی

<hr> مترادف نقدینه : پول، تنخواه، زروسیم، سرمایه، نقد، وجه

مترادف نقدینه : پول، تنخواه، زروسیم، سرمایه، نقد، وجه

نقدینه

<hr> مترادف نقر : کندن، سوراخ کردن، نواختن، کوبش، کوفتن، کنده کاری

مترادف نقر : کندن، سوراخ کردن، نواختن، کوبش، کوفتن، کنده کاری

نقر

<hr> مترادف نقرس : التهاب مفصل، دردپا

مترادف نقرس : التهاب مفصل، دردپا

نقرس

نقرس دار

نقرسی

<hr> مترادف نقره : سیم، فضه، لجین، خالص، ناب، ناسره <hr> برابر پارسی : سیم، سیِم | ( نُقره ) سیم

مترادف نقره : سیم، فضه، لجین، خالص، ناب، ناسره برابر پارسی : سیم، سیِم | ( نُقره ) سیم

نقره

نقره اندود

<hr> برابر پارسی : سیمین

نقره ای

نقره داده

نقره دار

نقره ساز

نقره فام

نقره فام شدن

نقره فامی

نقره پوش کردن

نقره کار

نقرهگون

<hr> مترادف نقش : پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره، اثر، رد، نشان، رل، کار، وظیفه <hr> برابر پارسی : نخش، نگار، چهره، نِگار

مترادف نقش : پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره، اثر، رد، نشان، رل، کار، وظیفه برابر پارسی : نخش، نگار، چهره، نِگار

نقش

نقش بازگیر

نقش بر اب

نقش برجسته تهیه کردن

نقش بستن

<hr> مترادف نقش بند : رسام، مصور، نقاش، نقش ساز، نقشگر، نقشگزار

مترادف نقش بند : رسام، مصور، نقاش، نقش ساز، نقشگر، نقشگزار

نقش بند

<hr> مترادف نقش دار : پرنقش، منقش، منقوش

مترادف نقش دار : پرنقش، منقش، منقوش

نقش دار

نقش دیگری را بازی کردن

نقش عربی یا اسلا می

نقش ونگار ریگی دادن به

نقش کردن

نقش کم برجسته

نقشبند

نقشدار

نقشطرازی

<hr> مترادف نقشه : اطلس، الگو، پروژه، طرح، نمودار، خیال، رای، عزم، قصد، مقصود، منوی، نظر، نیت، دسیسه، زمینه <hr> برابر پارسی : ره نامه، نگاره

مترادف نقشه : اطلس، الگو، پروژه، طرح، نمودار، خیال، رای، عزم، قصد، مقصود، منوی، نظر، نیت، دسیسه، زمینه برابر پارسی : ره نامه، نگاره

واژه های حرف "ن" - مترادف و متضاد