وسکی

<hr> مترادف وسیع : پهن، جادار، عریض، فراخ، فضادار، گشاد، گشاده، واسع، گسترده، ممتد، مبسوط <hr> متضاد وسیع : تنگ <hr> برابر پارسی : دامنگیر، فراخ، گسترده

مترادف وسیع : پهن، جادار، عریض، فراخ، فضادار، گشاد، گشاده، واسع، گسترده، ممتد، مبسوط متضاد وسیع : تنگ برابر پارسی : دامنگیر، فراخ، گسترده

وسیع

وسیع تر کردن

وسیع نظری

وسیع کردن

<hr> مترادف وسیله : باعث، سبب، علت، محرک، دست آویز، آلت، ابزار، اسباب، تدبیر، چاره، طریقه <hr> برابر پارسی : ابزار، افزار، دست آویز، دست آوی، دستاویز، کارمایه

مترادف وسیله : باعث، سبب، علت، محرک، دست آویز، آلت، ابزار، اسباب، تدبیر، چاره، طریقه برابر پارسی : ابزار، افزار، دست آویز، دست آوی، دستاویز، کارمایه

وسیله

وسیله اتشرسانی

وسیله اتصال

وسیله ارایش

وسیله ارتباط

وسیله ارتعاش و نوسان

وسیله استتار

وسیله اصلاح

وسیله اغوا

وسیله افزایش

وسیله التیام و اتصال

وسیله القاء

وسیله اندازه گیری

وسیله اندازه گیری ارتفاعات زیاد

وسیله انسداد جاده

وسیله ای که تولید دود میند

وسیله بتونه کاری

وسیله تحریک

وسیله تسهیل

وسیله تطمیع

وسیله تطهیر

وسیله تفریح را فراهم کردن

وسیله تنبیه

وسیله تنظیم جریان برق و غیره

وسیله توقف

وسیله تیز کردن داس

وسیله ثروتمندی

وسیله جلوگیری از ابستنی

وسیله حصول

وسیله دخول

وسیله دفاع

وسیله راه حل

<hr> مترادف وسیله ساز : چاره ساز، چاره گر، سبب ساز <hr> متضاد وسیله ساز : سبب سوز

مترادف وسیله ساز : چاره ساز، چاره گر، سبب ساز متضاد وسیله ساز : سبب سوز

واژه های حرف "و" - مترادف و متضاد