پارچه نخی سفت بافت

پارچه های پشمی

پارچه های پنبه ای ارزان قیمت

پارچه وصله وصله

پارچه پست

پارچه پشم ونخ راه راه مردانه

پارچه پشمی

پارچه پشمی باف

پارچه پشمی جناغی مردانه

پارچه پشمی زمخت

پارچه پشمی سنگین

پارچه پنبه ای شبیه فلانل

پارچه پوست بره نما

پارچه پیراهنی

پارچه پیچازی

پارچه چسبان

پارچه ژاکت

پارچه کتان

پارچه کتان نازک

پارچه کتانی

پارچه کتانی راه راه و زبر

پارچه کرباسی قیراندود وعایق اب

پارچه کشباف

پارچه کشمیری

پارچه کهنه

پارچه کیسه ای

پارچه کیسه دوزی

پارچه گاباردین

پارچه گونی

پارچهء بافته

پارچهء راهراهنخی

پارچهء ساخته شده ازپشم الپاکا

پارچهفروش

<hr> مترادف پارک : باغ، باغ ملی، تفرجگاه، گردشگاه، ایستگاه، توقفگاه <hr> برابر پارسی : بوستان، گردشگاه، باغ بزرگ، پردیز، نگاه داشتن خودرو، ایستاندن خودرو، باغ

مترادف پارک : باغ، باغ ملی، تفرجگاه، گردشگاه، ایستگاه، توقفگاه برابر پارسی : بوستان، گردشگاه، باغ بزرگ، پردیز، نگاه داشتن خودرو، ایستاندن خودرو، باغ

پارک

پارک یا باغ

<hr> برابر پارسی : خودرو گاه

برابر پارسی : خودرو گاه

پارکینگ

<hr> مترادف پارگی : انخراق، انقطاع، دریدگی، گسیختگی

مترادف پارگی : انخراق، انقطاع، دریدگی، گسیختگی

پارگی

پارگی باز شدن زخم

پاریلا

<hr> مترادف پارینه : پار، پارسال، سال گذشته <hr> متضاد پارینه : امسال

مترادف پارینه : پار، پارسال، سال گذشته متضاد پارینه : امسال

پارینه

پارینه سنگی

<hr> برابر پارسی : جورچین

پازل

<hr> مترادف پازهر : پادزهر، تریاق، نوشدارو <hr> متضاد پازهر : زهر

مترادف پازهر : پادزهر، تریاق، نوشدارو متضاد پازهر : زهر

پازهر

<hr> مترادف پاس : بار، دفعه، مرتبه، نوبت، حراست، محافظت، مراقبت، نگاهبانی، احترام، ادب، اعزاز، پاسداری، حرمت، مراعات، ملاحظه، بهر، حصه، قسمت، رد، ردتوپ

مترادف پاس : بار، دفعه، مرتبه، نوبت، حراست، محافظت، مراقبت، نگاهبانی، احترام، ادب، اعزاز، پاسداری، حرمت، مراعات، ملاحظه، بهر، حصه، قسمت، رد، ردتوپ

پاس

<hr> مترادف پاس بخش : پاسیار، کشیک

مترادف پاس بخش : پاسیار، کشیک

پاس بخش

پاس دادن

<hr> مترادف پاساژ : بازارچه، تیمچه، راهرو، گذرگاه، معبر <hr> برابر پارسی : تیمچه

مترادف پاساژ : بازارچه، تیمچه، راهرو، گذرگاه، معبر برابر پارسی : تیمچه

پاساژ

<hr> مترادف پاسبان : پاسدار، پلیس، چاوش، حارس، شحنه، شرطه، عسس، گزمه، گماشته، نگهبان، محافظ، محتسب، مستحفظ

مترادف پاسبان : پاسدار، پلیس، چاوش، حارس، شحنه، شرطه، عسس، گزمه، گماشته، نگهبان، محافظ، محتسب، مستحفظ

واژه های حرف "پ" - مترادف و متضاد