چم اب

چم روده

<hr> مترادف چماق : چوب دست، چوب دستی، تاباق، شش پر، عمود، گرز <hr> برابر پارسی : گرز

مترادف چماق : چوب دست، چوب دستی، تاباق، شش پر، عمود، گرز برابر پارسی : گرز

چماق

چماق زدن

چماق سرگرد

چماق قاصدی

چماق یا شلا ق چرمی

چماق یا گرز راهزنان

<hr> برابر پارسی : لات بی سروپا

برابر پارسی : لات بی سروپا

چماقدار

<hr> مترادف چمان : خرامان، خرامنده، نازخرام، راهوار، پیمانه شراب، چمانه

مترادف چمان : خرامان، خرامنده، نازخرام، راهوار، پیمانه شراب، چمانه

چمان

<hr> مترادف چمانه : پیاله شراب، پیمانه شراب، جام صراحی

مترادف چمانه : پیاله شراب، پیمانه شراب، جام صراحی

چمانه

<hr> مترادف چمانی : ساقی

چمانی

<hr> مترادف چمباتمه : چمبک، چندک، چک <hr> برابر پارسی : چمبک، چندک، دوزانو نشینی

مترادف چمباتمه : چمبک، چندک، چک برابر پارسی : چمبک، چندک، دوزانو نشینی

چمباتمه

چمباتمه زدن

چمباتمه زن

چمباتمه نشستن

<hr> مترادف چمدان : جامه دان، کیف بزرگ

مترادف چمدان : جامه دان، کیف بزرگ

چمدان

چمدان بزرگ

چمدان قفل دار

چمدان کوچک سفری

<hr> مترادف چمن : جوله، سبزه، سبزه زار، فریز، قلیب، مرغزار

مترادف چمن : جوله، سبزه، سبزه زار، فریز، قلیب، مرغزار

چمن

چمن ایجاد کردن

چمن را زدن

<hr> مترادف چمن زار : سبزه زار، لاله زار، مرغزار

مترادف چمن زار : سبزه زار، لاله زار، مرغزار

چمن زار

چمن زار کردن

چمن چین

چمنآرا

چمنزار

چمنزار، چمنزار

چمنپیرا

چمنی

چموخم

<hr> مترادف چموش : بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن، بدرفتار، بی سلوک، بدقلق ، متمرد، نافرمان ، بدجنس، زبل، شیطان، ناقلا، نارام <hr> متضاد چموش : خوش قلق، بفرمان، سربه زیر

مترادف چموش : بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن، بدرفتار، بی سلوک، بدقلق ، متمرد، نافرمان ، بدجنس، زبل، شیطان، ناقلا، نارام متضاد چموش : خوش قلق، بفرمان، سربه زیر

چموش

چموشی

<hr> مترادف چمچه : کفگیر، ملعقه، قاشق، آبگردان، ملاقه <hr> برابر پارسی : کفگیرک، کفگیر، ملاغه

مترادف چمچه : کفگیر، ملعقه، قاشق، آبگردان، ملاقه برابر پارسی : کفگیرک، کفگیر، ملاغه

چمچه

<hr> مترادف چمیدن : خرامیدن، نازان راه رفتن، با ناز راه رفتن، نازیدن، پیچ وتاب خوردن، تاخت آوردن، جولان دادن، تاختن

مترادف چمیدن : خرامیدن، نازان راه رفتن، با ناز راه رفتن، نازیدن، پیچ وتاب خوردن، تاخت آوردن، جولان دادن، تاختن

چمیدن

<hr> مترادف چنار : ارس، چنال، صنار

مترادف چنار : ارس، چنال، صنار

چنار

<hr> مترادف چنان : مانند، مثل، شبیه، چون، مثل آن، مانند آن، شبیه آن ، آن چنان، آن گونه، آن طور، آن سان ، بدان سان، بدان گونه <hr> متضاد چنان : چنین، این سان

مترادف چنان : مانند، مثل، شبیه، چون، مثل آن، مانند آن، شبیه آن ، آن چنان، آن گونه، آن طور، آن سان ، بدان سان، بدان گونه متضاد چنان : چنین، این سان

چنان

<hr> مترادف چنانچه : اگر، درصورتی که

مترادف چنانچه : اگر، درصورتی که

چنانچه

چنانکه

چنانکه شاید و باید

چنباتمه

چنباتمه زدن

<hr> مترادف چنبر : چنبره، حلقه، دایره، طوق، گردن بند، قلاده، کمند، ترقوه، نیم دایره، کمان

مترادف چنبر : چنبره، حلقه، دایره، طوق، گردن بند، قلاده، کمند، ترقوه، نیم دایره، کمان

چنبر

<hr> مترادف چنبر زدن : حلقه زدن، دایره وار شدن

واژه های حرف "چ" - مترادف و متضاد