صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "چ" - مترادف و متضاد
چیزهای گذشته
چیزی
چیزی با نقاط رنگارنگ
چیزی را اشکار کردن
چیزی را بجای دیگری جا زدن
چیزی را تعویض کردن
چیزی را زور دادن
چیزی را سنگین بزمین زدن
چیزی را معین کردن
چیزی را وقف کردن
چیزی شبیه ساقه
چیزی که اتش پرتاب می کند
چیزی که ارزو میشود
چیزی که با عجله نوشته شده
چیزی که بجای فتیله بکار رود
چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
چیزی که تغ تغ کند
چیزی که تهدید کننده است
چیزی که جارو می کند
چیزی که سه پایه داشته
چیزی که صدا را از بین ببرد
چیزی که مانع زیان گردد
چیزی که پر واضح است
چیزی که پیچ میخورد
چیستان
چیستی
چیلان
چین
چین خوردن
چین خورده
چین خوردگی
چین دادن
چین دار
چین دار شدن
چین دار کردن
چین دار کردن حاشیه لباس
چین دار یا مچاله کردن
چین دوختن روی
چین زنی
چین سینوسی مغز
چین شناس
چین شناسی
چین غشایی
چین نخورده
چین های زیر گردن گاو
چین و شکن
چین و چروک
چین و چروک خوردن
بیشتر