کرکس امریکایی

کرکس وار

کرکی

کرکی شدن

کرکی کردن

کرکین

کرگدن

کرگردن

<hr> مترادف کریاس : پیشخوان، فضا

مترادف کریاس : پیشخوان، فضا

کریاس

<hr> مترادف کریدور : دالان، سرسرا <hr> برابر پارسی : دالان، سرسرا

مترادف کریدور : دالان، سرسرا برابر پارسی : دالان، سرسرا

کریدور

<hr> برابر پارسی : بلوره

کریستال

کریسمس

کریشنا پرستی

کریشه

<hr> مترادف کریم : بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، شریف، گشاده دست، مکرم، واهب <hr> برابر پارسی : بخشنده، دهشگر، دلجو، مهربان، دست و دل باز

مترادف کریم : بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، شریف، گشاده دست، مکرم، واهب برابر پارسی : بخشنده، دهشگر، دلجو، مهربان، دست و دل باز

کریم

<hr> مترادف کریه : بد، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، ناخوشایند، ناگوار، نفرت انگیز، نفرت بار <hr> متضاد کریه : قشنگ <hr> برابر پارسی : زشت، بدریخت

مترادف کریه : بد، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، ناخوشایند، ناگوار، نفرت انگیز، نفرت بار متضاد کریه : قشنگ برابر پارسی : زشت، بدریخت

کریه

<hr> مترادف کریه المنظر : بدشکل، بدصورت، بدگل، بدنما، بدهیئت، زشت، زشت روی، کریه منظر <hr> متضاد کریه المنظر : چشم نواز، زیبا <hr> برابر پارسی : زشت روی

مترادف کریه المنظر : بدشکل، بدصورت، بدگل، بدنما، بدهیئت، زشت، زشت روی، کریه منظر متضاد کریه المنظر : چشم نواز، زیبا برابر پارسی : زشت روی

کریه المنظر

کریهالمنظر

<hr> برابر پارسی : پی فشردگی

برابر پارسی : پی فشردگی

کزاز

کزل

<hr> مترادف کس : خویشاوند، خویش، قوم، آدم، بابا، تن، شخص، فرد، انیس، مونس، همدم، یار

مترادف کس : خویشاوند، خویش، قوم، آدم، بابا، تن، شخص، فرد، انیس، مونس، همدم، یار

کس

<hr> مترادف کساد : بی خریدار، بی رونق، بی معامله، راکد <hr> متضاد کساد : پررونق

مترادف کساد : بی خریدار، بی رونق، بی معامله، راکد متضاد کساد : پررونق

کساد

کساد کردن

<hr> مترادف کسادی : بی رواجی، بی رونقی، بی معاملگی، رکود <hr> متضاد کسادی : رونق

مترادف کسادی : بی رواجی، بی رونقی، بی معاملگی، رکود متضاد کسادی : رونق

کسادی

<hr> مترادف کسالت : بیماری، درد، عارضه، مرض، ناخوشی، نقاهت <hr> متضاد کسالت : سلامت <hr> برابر پارسی : رنجوری، ناخوشی، بیماری

مترادف کسالت : بیماری، درد، عارضه، مرض، ناخوشی، نقاهت متضاد کسالت : سلامت برابر پارسی : رنجوری، ناخوشی، بیماری

کسالت

کسالت آور

<hr> مترادف کسالت اور : ( کسالت آور ) کسالت بار، کسالت زا، ملالت بار، ملال انگیز، ممل

مترادف کسالت اور : ( کسالت آور ) کسالت بار، کسالت زا، ملالت بار، ملال انگیز، ممل

کسالت اور

کسالتآور

کسالتبار

<hr> مترادف کسان : اقارب، اقوام، بستگان، خویشان، فامیل، وابستگان، اشخاص، افراد

مترادف کسان : اقارب، اقوام، بستگان، خویشان، فامیل، وابستگان، اشخاص، افراد

کسان

<hr> مترادف کسب : احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی، اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب، رزق جویی <hr> برابر پارسی : پیشه وری، درآمد، سوداگری

مترادف کسب : احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی، اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب، رزق جویی برابر پارسی : پیشه وری، درآمد، سوداگری

کسب

کسب اجازه مرخصی

کسب تکلیف

کسب دانش

کسب مجدد

کسب معاش کردن

کسب موفقیت کردن اطاعت کردن

کسب نیرو بوسیله غذا

کسب کردن

<hr> برابر پارسی : پیشه وران، سوداگران، پیله وران

برابر پارسی : پیشه وران، سوداگران، پیله وران

کسبه

<hr> مترادف کسر : برخه، خرده، تقلیل، کاهش، نقصان، تفریق، کم، منها، خرد کردن، شکست، شکستن <hr> برابر پارسی : برخه، کاهش، کم، بخش، برداشتها

مترادف کسر : برخه، خرده، تقلیل، کاهش، نقصان، تفریق، کم، منها، خرد کردن، شکست، شکستن برابر پارسی : برخه، کاهش، کم، بخش، برداشتها

واژه های حرف "ک" - مترادف و متضاد