<hr> مترادف گدا : بی نوا، تلنگی، تهیدست، فقیر، مفلس، ندار، نیازمند، لئیم، ممسک، نخور، دریوزه گر، سائل، متکدی، انگل

مترادف گدا : بی نوا، تلنگی، تهیدست، فقیر، مفلس، ندار، نیازمند، لئیم، ممسک، نخور، دریوزه گر، سائل، متکدی، انگل

گدا

گدا کردن

<hr> مترادف گداخانه : دارالمساکین، نوانخانه

مترادف گداخانه : دارالمساکین، نوانخانه

گداخانه

<hr> مترادف گداخت : ذوب، ذوبان، گداختن

مترادف گداخت : ذوب، ذوبان، گداختن

گداخت

<hr> مترادف گداختن : آب کردن، تافتن، ذوب کردن

مترادف گداختن : آب کردن، تافتن، ذوب کردن

گداختن

گداختنی

<hr> مترادف گداخته : مایع، مذاب، داغ، تحلیل رفته

مترادف گداخته : مایع، مذاب، داغ، تحلیل رفته

گداخته

گداخته شدن

گداخته نشدنی

<hr> مترادف گداختگی : ذوب، ذوبان

مترادف گداختگی : ذوب، ذوبان

گداختگی

گدار

<hr> مترادف گداز : ذوب، میعان

مترادف گداز : ذوب، میعان

گداز

گداز اتشفشانی

گداز ناپذیر

گداز پذیر

<hr> مترادف گدازش : ذوب، ذوبان

مترادف گدازش : ذوب، ذوبان

گدازش

گدازنده

گدازه

<hr> مترادف گداصفت : گداپیشه، گدامنش، لئیم، ممسک

مترادف گداصفت : گداپیشه، گدامنش، لئیم، ممسک

گداصفت

<hr> مترادف گدامنش : گداصفت، گداطبع، لئیم، ممسک

مترادف گدامنش : گداصفت، گداطبع، لئیم، ممسک

گدامنش

<hr> مترادف گدامنشی : گداپیشگی، گداصفتی، گداطبعی، لئامت

مترادف گدامنشی : گداپیشگی، گداصفتی، گداطبعی، لئامت

گدامنشی

گداوار

گدای سمج و بی ادب

گدای یهودی

<hr> مترادف گدایی : تهیدستی، درویشی، فقر، دریوزه گری، سؤال، کدیه دریوزه

مترادف گدایی : تهیدستی، درویشی، فقر، دریوزه گری، سؤال، کدیه دریوزه

گدایی

گدایی کردن

گدایی کننده

گدوک

<hr> مترادف گذار : عبور، گذر، مسیر، معبر

مترادف گذار : عبور، گذر، مسیر، معبر

گذار

<hr> مترادف گذاردن : جادادن، گذاشتن، نهادن، وضع کردن، وضع، طی کردن، عبور کردن، گذشتن، برپاداشتن، منعقد کردن، ترک کردن، رها کردن

مترادف گذاردن : جادادن، گذاشتن، نهادن، وضع کردن، وضع، طی کردن، عبور کردن، گذشتن، برپاداشتن، منعقد کردن، ترک کردن، رها کردن

گذاردن

گذارنده

<hr> مترادف گذاشتن : نهادن، هشتن، قراردادن، وضع کردن، جادادن، رها کردن، ول کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، باقی گذاشتن، بجاگذاشتن

مترادف گذاشتن : نهادن، هشتن، قراردادن، وضع کردن، جادادن، رها کردن، ول کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، باقی گذاشتن، بجاگذاشتن

گذاشتن

<hr> مترادف گذر : آمدورفت، تردد، عبور، گذار، گذشتن، مرور، مسیر، کوچه، گذرگاه، معبر

مترادف گذر : آمدورفت، تردد، عبور، گذار، گذشتن، مرور، مسیر، کوچه، گذرگاه، معبر

گذر

گذر دادن

گذر سر پوشیده

<hr> مترادف گذرا : بی دوام، زودگذر، موقت

مترادف گذرا : بی دوام، زودگذر، موقت

گذرا

<hr> مترادف گذران : امرار، عیش، معاش، نفقه، سپری شونده، فانی، گذرا

مترادف گذران : امرار، عیش، معاش، نفقه، سپری شونده، فانی، گذرا

گذران

گذران کردن

گذراند

<hr> مترادف گذراندن : طی کردن، قراردادبستن، قرارگذاشتن، سپری کردن، گذرانیدن، رد کردن، تجاوزدادن

مترادف گذراندن : طی کردن، قراردادبستن، قرارگذاشتن، سپری کردن، گذرانیدن، رد کردن، تجاوزدادن

گذراندن

گذرایی

<hr> مترادف گذرنامه : پاسپورت، تذکره، جواز، روادید

مترادف گذرنامه : پاسپورت، تذکره، جواز، روادید

گذرنامه

<hr> مترادف گذرنده : راهگذر، رهسپر، رهگذر، بی دوام، گذرا

مترادف گذرنده : راهگذر، رهسپر، رهگذر، بی دوام، گذرا

گذرنده

گذرپذیر

<hr> مترادف گذرگاه : پاساژ، خیابان، راه، شارع، کوچه، مسیر، معبر، ممر

مترادف گذرگاه : پاساژ، خیابان، راه، شارع، کوچه، مسیر، معبر، ممر

واژه های حرف "گ" - مترادف و متضاد