گره دار

گره دار کردن

گره درخت

گره درخت یا چوب

گره دریایی

گره زدن

گره زود گشا

گره زینتی روبان گیسو

گره متحرک

گره و برامدگی پارچه

گره پشم یا پارچه

گره چوب

گره کردن

گره گره

گره گره حرکت کردن

<hr> مترادف گره گشا : حلال، مشکل گشا

مترادف گره گشا : حلال، مشکل گشا

گره گشا

گره گشایی

گره گشودن

گرهء شال گردنی

گرهک

گرهگشا

<hr> مترادف گرو : رهن، شالهنگ، داو، شرط

مترادف گرو : رهن، شالهنگ، داو، شرط

گرو

گرو دادن

گرو کشیدن

گرو گذاشتن

گروار

گروده دوست

گروستان

گرونامه

<hr> مترادف گرونده : متمایل، مؤمن، معتقد

مترادف گرونده : متمایل، مؤمن، معتقد

گرونده

<hr> مترادف گروه : امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله، جمع، جمعیت، جمهور، باند، توده، فرقه، جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، عده، انجمن، جرگه، حلقه، زمره، سلک، ملا، سنخ، قشر، تیم، مجتمع، قافله، بخش، دپارتمان <hr> متضاد گروه : فرد

مترادف گروه : امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله، جمع، جمعیت، جمهور، باند، توده، فرقه، جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، عده، انجمن، جرگه، حلقه، زمره، سلک، ملا، سنخ، قشر، تیم، مجتمع، قافله، بخش، دپارتمان متضاد گروه : فرد

گروه

گروه بسیار

<hr> مترادف گروه بندی : تقسیم بندی، دسته بندی، رده بندی، طبقه بندی

مترادف گروه بندی : تقسیم بندی، دسته بندی، رده بندی، طبقه بندی

گروه بندی

گروه بندی شده

گروه بندی کردن

گروه بیشمار

گروه ترکان و مغولان

گروه جو

گروه خاصی

گروه خون

گروه خونی تعیین کردن

گروه دوست

گروه زنان

گروه زنبوران

گروه سازی

گروه سه تایی

گروه سه صورتی

گروه فرشتگان نه گانه

مترادف و متضاد

واژه های حرف "گ" - مترادف و متضاد