ادمک

ادمک رئیس جمهور امریکا

ادمکش

ادمکشی

ادمکشی کردن

ادمیت ه

ادمیکه با دوربین کار میکند

ادمیکه بادوربین کار میکند

<hr> مترادف ادوات : آلات، ابزار، ادات، افزار، وسایل <hr> برابر پارسی : ابزار‎ها، افزار

مترادف ادوات : آلات، ابزار، ادات، افزار، وسایل برابر پارسی : ابزار‎ها، افزار

ادوات

ادوات استفهام

ادوات جنگی

<hr> برابر پارسی : دارو ها، چاشنی، بوی افزا

برابر پارسی : دارو ها، چاشنی، بوی افزا

ادویه

ادویه دار

ادویه زدن

ادویه زدن به

ادویه زده

ادویه زنی

ادّعا

<hr> مترادف ادیب : ادب شناس، بافرهنگ، دبیر، سخندان، سخن سنج، سخن شناس، سخن فهم، شاعر، فرهنگ پرور، فرهیخته، نویسنده <hr> برابر پارسی : سخنگو، دانشمند

مترادف ادیب : ادب شناس، بافرهنگ، دبیر، سخندان، سخن سنج، سخن شناس، سخن فهم، شاعر، فرهنگ پرور، فرهیخته، نویسنده برابر پارسی : سخنگو، دانشمند

ادیب

<hr> برابر پارسی : ادبمندانه

برابر پارسی : ادبمندانه

ادیبانه

<hr> مترادف ادینه : ( آدینه ) جمعه

مترادف ادینه : ( آدینه ) جمعه

ادینه

<hr> مترادف اذرخش : ( آذرخش ) برق، درخش، صاعقه <hr> متضاد اذرخش : ( آذرخش ) رعد

مترادف اذرخش : ( آذرخش ) برق، درخش، صاعقه متضاد اذرخش : ( آذرخش ) رعد

اذرخش

اذرخش زدن

<hr> مترادف اذن : اجازه، تجویز، جواز، رخصت، دستور <hr> برابر پارسی : پروانه

مترادف اذن : اجازه، تجویز، جواز، رخصت، دستور برابر پارسی : پروانه

اذن

اذن طلبیدن

اذهان عمومی را تحریک می کند

اذوقه رسان

اذوقه رساندن

<hr> مترادف اذیت : آزار، آزردن، ایذاء، تاذی، تصدیع، تعب، تعذیب، جفا، رنج، رنجه، زجر، زحمت، ستوهی، شکنجه، عذاب، عنا، محنت، مزاحمت <hr> برابر پارسی : آزار، رنج، گزند

مترادف اذیت : آزار، آزردن، ایذاء، تاذی، تصدیع، تعب، تعذیب، جفا، رنج، رنجه، زجر، زحمت، ستوهی، شکنجه، عذاب، عنا، محنت، مزاحمت برابر پارسی : آزار، رنج، گزند

اذیت

<hr> برابر پارسی : آزردن، پژولیده کردن، رنجاندن

برابر پارسی : آزردن، پژولیده کردن، رنجاندن

اذیت کردن

<hr> مترادف اذین بندی : ( آذین بندی ) آیین، آیینه بندان، آیینه بندی، جشن، چراغانی، شهرآرایی

مترادف اذین بندی : ( آذین بندی ) آیین، آیینه بندان، آیینه بندی، جشن، چراغانی، شهرآرایی

اذین بندی

اذین بندی کردن

اذین کردن

اراءه

اراءه اسناد یا مدارک

اراءه دادن

اراءه دهنده

<hr> مترادف ارائه : عرضه، نمایش، نشان دادن، نمودن <hr> برابر پارسی : نشان دادن، پیش آوری، پیشکش، پدیدار کردن، نمایاندن

مترادف ارائه : عرضه، نمایش، نشان دادن، نمودن برابر پارسی : نشان دادن، پیش آوری، پیشکش، پدیدار کردن، نمایاندن

ارائه

<hr> برابر پارسی : پیش نهادن

برابر پارسی : پیش نهادن

ارائه دادن

ارائه مدارک

ارائه کارت

<hr> برابر پارسی : پیشنهاد داد، رو کرد

برابر پارسی : پیشنهاد داد، رو کرد

ارائه کرد

<hr> مترادف ارابه : درشکه، دلیجان، کالسکه، گاری، گردونه

مترادف ارابه : درشکه، دلیجان، کالسکه، گاری، گردونه

ارابه

<hr> مترادف اراجیف : بیهوده، ترهات، شایعات، مهملات، هرزه گویی، یاوه <hr> برابر پارسی : یاوه ها، ژاژها

مترادف اراجیف : بیهوده، ترهات، شایعات، مهملات، هرزه گویی، یاوه برابر پارسی : یاوه ها، ژاژها

اراجیف

<hr> مترادف اراده : آهنگ، پشتکار، تصمیم، خواست، عزم، غرض، قصد، مشیت، میل <hr> برابر پارسی : خواست، پشتکار، آهنگ، کامِش، یازش

مترادف اراده : آهنگ، پشتکار، تصمیم، خواست، عزم، غرض، قصد، مشیت، میل برابر پارسی : خواست، پشتکار، آهنگ، کامِش، یازش

واژه های حرف "ا" - فارسی به عربی