ارد جو دوسر

ارد خشن

ارد کردن

ارد کردن جو خیسانده

اردبیز

اردنما

<hr> مترادف اردو : اردوگاه، لشکرگاه، سپاه، قشون، لشکر، زبان اردو، پیک نیک، گردش دسته جمعی، گردش علمی <hr> برابر پارسی : لشگرگاه

مترادف اردو : اردوگاه، لشکرگاه، سپاه، قشون، لشکر، زبان اردو، پیک نیک، گردش دسته جمعی، گردش علمی برابر پارسی : لشگرگاه

اردو

اردو زدن

اردوکشی

<hr> مترادف اردوگاه : اردو، لشکرگاه، اتراقگاه، منزلگاه

مترادف اردوگاه : اردو، لشکرگاه، اتراقگاه، منزلگاه

اردوگاه

اردوی موقتی

<hr> برابر پارسی : مرغابی

اردک

اردک ماده

اردک ماهی

اردک وار راه رفتن

اردکردن

اردی

<hr> مترادف ارزان : رخیص، کم ارزش، کم بها، کم قیمت، مفت، مناسب، نازل <hr> متضاد ارزان : گران

مترادف ارزان : رخیص، کم ارزش، کم بها، کم قیمت، مفت، مناسب، نازل متضاد ارزان : گران

ارزان

ارزان شدن

ارزانی داشتن

<hr> مترادف ارزش : بها، ثمن، قیمت، مظنه، نرخ، ارج، اهمیت، اعتبار، سندیت، استحقاق، شایستگی، قابلیت، لیاقت، منزلت

مترادف ارزش : بها، ثمن، قیمت، مظنه، نرخ، ارج، اهمیت، اعتبار، سندیت، استحقاق، شایستگی، قابلیت، لیاقت، منزلت

ارزش

ارزش بسیار قاءل شدن

ارزش گفتن ندارد

ارزشیابی

ارزه

<hr> مترادف ارزو : ( آرزو ) آرمان، اشتیاق، امل، امید، انتظار، بویه، تمایل، تمنا، چشمداشت، خواست، خواهش، رجا، رغبت، شوق، غبطه، کام، گرایش، مراد، مطمع، مقصود، منیه، میل، وایه، هوی

مترادف ارزو : ( آرزو ) آرمان، اشتیاق، امل، امید، انتظار، بویه، تمایل، تمنا، چشمداشت، خواست، خواهش، رجا، رغبت، شوق، غبطه، کام، گرایش، مراد، مطمع، مقصود، منیه، میل، وایه، هوی

ارزو

ارزو داشتن

ارزو کردن

<hr> مترادف ارزومند : ( آرزومند ) امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه

مترادف ارزومند : ( آرزومند ) امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه

ارزومند

ارزومند بودن

ارزومند چیزی بودن

<hr> مترادف ارزومندی : ( آرزومندی ) اشتیاق، رغبت، شوق، میل، تعشق، شیفتگی، عاشقی، هواداری، تحسر، حسرت

مترادف ارزومندی : ( آرزومندی ) اشتیاق، رغبت، شوق، میل، تعشق، شیفتگی، عاشقی، هواداری، تحسر، حسرت

ارزومندی

ارزوی زیاد

ارزوی چیزی را داشتن

<hr> مترادف ارزیاب : کارشناس، مقوم، ممیز

مترادف ارزیاب : کارشناس، مقوم، ممیز

ارزیاب

<hr> مترادف ارزیابی : برآورد، تخمین، تقویم، سنجش، قیمت گزاری، محاسبه

مترادف ارزیابی : برآورد، تخمین، تقویم، سنجش، قیمت گزاری، محاسبه

ارزیابی

ارزیابی اطلاعات

ارزیابی عملکرد دولت

ارزیابی کردن

ارزیدن

<hr> مترادف ارسال : ایفاد، فرستادن، اعزام، روانه، گسیل <hr> برابر پارسی : گسیل، فرستادن، روانه کردن

مترادف ارسال : ایفاد، فرستادن، اعزام، روانه، گسیل برابر پارسی : گسیل، فرستادن، روانه کردن

واژه های حرف "ا" - فارسی به عربی