صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
با کف دست لمس کردن
با کلیشه چاپ کردن
با کمال میل
با کمرویی
با کمند بستن
با کمند دستگیر کردن
با کنش کاو بهم پیوستن
با کنیاک مخلوط کردن
با کهنه گرفتن
با کوسن و بالش نرم مزین کردن
با کوسن وبالش نرم مزین کردن
با گاز خفه کردن
با گامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
با گفتار ونوشتجات بدیگری حمله کردن
با گل اراستن
با گوشه ء چشم
با گوه شکافتن
با گوه نگاه داشتن
با گوهر اراستن
با گچ خط کشیدن
با گچ نشان گذاردن
بااحتیاط
باارزش
باارنج زدن
بااستعداد
بااستفاده
بااسکنه تراشیدن
بااشاره صدا زدن
بااطلا ع
بااطلاع
بااغوش باز پذیرفتن
باانصاف
باانضباط
بااهرم بلند کردن
بااهرم تکان دادن
باایمان
بااینحال
بااینکه
باب
باب دندان
باب روز
باب کردن
بابا
باباجان
بابازشکار کردن
بابت
بابرق کشتن
بیشتر