خط شیار

خط فاصل

خط فاصل درنقشه های رنگی

خط مبنا

خط مرزی

خط مشى

<hr> برابر پارسی : راه و روش

خط مشی

خط مقیاس

خط ممتد

خط منحنی

خط موازی

خط نصف النهار

خط هیروگلیف

خط پیوند

خط کج

<hr> برابر پارسی : پَگمال

خط کش

خط کشی

<hr> مترادف خط کشیدن : قلم گرفتن، خط خوردن، خط زدن، حذف کردن، محو کردن، برطرف کردن، گذشتن، صرف نظر کردن، رسم کردن خط

مترادف خط کشیدن : قلم گرفتن، خط خوردن، خط زدن، حذف کردن، محو کردن، برطرف کردن، گذشتن، صرف نظر کردن، رسم کردن خط

خط کشیدن

خط گود

خط یا امضای خود شخص

خط یا علا متی زیرچیزی کشیدن

خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن

<hr> مترادف خطا : اشتباه، سهو، غلط، خبط، لغزش، زلت، نادرست، ناصواب، سقیم ، جرم، تقصیر، قصور ، معصیت، خطیئه، ذنب، اثم، گناه، فول، خلاف <hr> متضاد خطا : صحیح، درست، صواب <hr> برابر پارسی : نادرستی

مترادف خطا : اشتباه، سهو، غلط، خبط، لغزش، زلت، نادرست، ناصواب، سقیم ، جرم، تقصیر، قصور ، معصیت، خطیئه، ذنب، اثم، گناه، فول، خلاف متضاد خطا : صحیح، درست، صواب برابر پارسی : نادرستی

خطا

<hr> مترادف خطا کردن : اشتباه کردن، سهو کردن، غلط گفتن، مرتکب خطا شدن، خبط کردن، قصور ورزیدن، خلاف کردن

مترادف خطا کردن : اشتباه کردن، سهو کردن، غلط گفتن، مرتکب خطا شدن، خبط کردن، قصور ورزیدن، خلاف کردن

خطا کردن

<hr> مترادف خطاب : عتاب، بازخواست، سرزنش، عنوان، مخاطبه، گفت وگو، حکم، دستور، فرمان، امر <hr> برابر پارسی : سخن

مترادف خطاب : عتاب، بازخواست، سرزنش، عنوان، مخاطبه، گفت وگو، حکم، دستور، فرمان، امر برابر پارسی : سخن

خطاب

<hr> مترادف خطاب کردن : صدازدن، مخاطب قرار دادن، نامیدن، سرزنش کردن، عتاب کردن، مورد عتاب قرار دادن

مترادف خطاب کردن : صدازدن، مخاطب قرار دادن، نامیدن، سرزنش کردن، عتاب کردن، مورد عتاب قرار دادن

خطاب کردن

<hr> مترادف خطابه : تذکیر، خطبه، ذکر، سخنرانی، موعظه، نطق، وعظ

مترادف خطابه : تذکیر، خطبه، ذکر، سخنرانی، موعظه، نطق، وعظ

خطابه

خطابه گفتن

خطابی دوستانه

خطاتصال

<hr> مترادف خطاط : خوش خط، خوشنویس، کاتب، خطنویس، نویسنده <hr> متضاد خطاط : خواننده، قاری <hr> برابر پارسی : خوشنویس

مترادف خطاط : خوش خط، خوشنویس، کاتب، خطنویس، نویسنده متضاد خطاط : خواننده، قاری برابر پارسی : خوشنویس

خطاط

<hr> برابر پارسی : خوشنویسی

خطاطی

خطاکردن

خطای حس

خطایی که ناشی از ضعف اخلاقی باشد

خطایی که ناشی ازضعف اخلا قی باشد

<hr> مترادف خطبه : خطابه، سخنرانی، موعظه، وعظ، دیباچه، سرآغاز، مقدمه

مترادف خطبه : خطابه، سخنرانی، موعظه، وعظ، دیباچه، سرآغاز، مقدمه

خطبه

<hr> مترادف خطر : بیم، دشواری، ریسک، مخافت، مخاطره، مضرت، مهلکه، هول، تهدید، کار بزرگ <hr> متضاد خطر : سلامت <hr> برابر پارسی : ترس، بیم، مرگ آور، سیج، ناگواری

مترادف خطر : بیم، دشواری، ریسک، مخافت، مخاطره، مضرت، مهلکه، هول، تهدید، کار بزرگ متضاد خطر : سلامت برابر پارسی : ترس، بیم، مرگ آور، سیج، ناگواری

خطر

خطر ناک

<hr> مترادف خطرناک : بحرانی، پرخطر، مخاطره آمیز، پرمخاطره، حاد، خطیر، سخت، مهلک، کشنده، وخیم، هولناک <hr> متضاد خطرناک : بی خطر <hr> برابر پارسی : ترسناک، بیمناک، هراس انگیز

مترادف خطرناک : بحرانی، پرخطر، مخاطره آمیز، پرمخاطره، حاد، خطیر، سخت، مهلک، کشنده، وخیم، هولناک متضاد خطرناک : بی خطر برابر پارسی : ترسناک، بیمناک، هراس انگیز

خطرناک

خطرناک بودن اوضاع

خطرناک شد

خطنشان گذاردن

<hr> مترادف خطه : خاک، سرزمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، منطقه، ناحیه، ولایت <hr> برابر پارسی : سرزمین، کشور، مرز و بوم

مترادف خطه : خاک، سرزمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، منطقه، ناحیه، ولایت برابر پارسی : سرزمین، کشور، مرز و بوم

خطه

خطور

خطور فکر

<hr> مترادف خطور کردن : بردل گذشتن، به خاطر آمدن، از ذهن گذشتن، به ذهن متبادر شدن

مترادف خطور کردن : بردل گذشتن، به خاطر آمدن، از ذهن گذشتن، به ذهن متبادر شدن

واژه های حرف "خ" - فارسی به عربی