<hr> مترادف رزم : آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا

مترادف رزم : آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا

رزم

<hr> مترادف رزم ارا : ( رزم آرا ) جنگاور، جنگجو، حربی، صف آرا، فرمانده

مترادف رزم ارا : ( رزم آرا ) جنگاور، جنگجو، حربی، صف آرا، فرمانده

رزم ارا

رزم ارایی

رزم شیوه

رزم نامه

<hr> مترادف رزمناو : ناو، ناوشکن

مترادف رزمناو : ناو، ناوشکن

رزمناو

<hr> مترادف رزمنده : پیکارجو، تکاور، جنگاور، جنگجو، جنگنده، چریک، مبارز، مجاهد

مترادف رزمنده : پیکارجو، تکاور، جنگاور، جنگجو، جنگنده، چریک، مبارز، مجاهد

رزمنده

<hr> مترادف رزمی : جنگی، حربی

مترادف رزمی : جنگی، حربی

رزمی

رزه

رزوه شده(

<hr> مترادف رزین : آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین، بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور، گرانمایه

مترادف رزین : آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین، بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور، گرانمایه

رزین

رس

<hr> مترادف رسا : پخته، رسیده، یانع، واضح، بلند، بلیغ، زبان آور، شیوا <hr> متضاد رسا : نارسا

مترادف رسا : پخته، رسیده، یانع، واضح، بلند، بلیغ، زبان آور، شیوا متضاد رسا : نارسا

رسا

رسالت کردن

رسالتی

<hr> مترادف رساله : جزوه، دفتر، صحیفه، کتاب، پایان نامه، تز، توضیح المسایل، رقیمه، مرقومه، مکتوب <hr> برابر پارسی : نوشته، نوشتار، نامک، ماتیکان

مترادف رساله : جزوه، دفتر، صحیفه، کتاب، پایان نامه، تز، توضیح المسایل، رقیمه، مرقومه، مکتوب برابر پارسی : نوشته، نوشتار، نامک، ماتیکان

رساله

رساله درباره یک موضوع

رساله دکتری

رساله چاپی

<hr> مترادف رسانا : غیرعایق، هادی <hr> متضاد رسانا : عایق، غیرهادی، نارسانا

مترادف رسانا : غیرعایق، هادی متضاد رسانا : عایق، غیرهادی، نارسانا

رسانا

رساند به

<hr> مترادف رساندن : حمل کردن، تحویل دادن، تسلیم کردن، هدایت کردن، ابلاغ

مترادف رساندن : حمل کردن، تحویل دادن، تسلیم کردن، هدایت کردن، ابلاغ

رساندن

رساندن به

رسانه

رسانه های گروهی

رسانگر

<hr> مترادف رسایی : بلاغت، کمال، بلوغ، پختگی، رسیدگی <hr> متضاد رسایی : نارسایی

مترادف رسایی : بلاغت، کمال، بلوغ، پختگی، رسیدگی متضاد رسایی : نارسایی

رسایی

رسایی صدا

<hr> مترادف رستن : خلاصی یافتن، رهایی، رهایی یافتن، رهیدن، نجات | رشد کردن، روییدن، نمو کردن

مترادف رستن : خلاصی یافتن، رهایی، رهایی یافتن، رهیدن، نجات | رشد کردن، روییدن، نمو کردن

رستن

<hr> مترادف رستنی : علف، گیاه، نامیه، نبات، نبت

مترادف رستنی : علف، گیاه، نامیه، نبات، نبت

رستنی

<hr> مترادف رسته : دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه، خلاص، رها، نجات یافته، وارسته

مترادف رسته : دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه، خلاص، رها، نجات یافته، وارسته

رسته

رسته بندی

رسته بندی کردن

<hr> مترادف رستوران : بار، غذاخوری، کاباره، کافه، مطعم، مهمانخانه

مترادف رستوران : بار، غذاخوری، کاباره، کافه، مطعم، مهمانخانه

رستوران

رستورانی که غذاهای مختصر واماده دارد

رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند

رستگار کردن

<hr> مترادف رستگاری : خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح

مترادف رستگاری : خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح

رستگاری

رسدبان

<hr> مترادف رسم : آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم، رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه، ترسیم، باب، داب، عادت، حق العمل، عوارض <hr> برابر پارسی : آیین، روش، آسا، هنجار

مترادف رسم : آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم، رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه، ترسیم، باب، داب، عادت، حق العمل، عوارض برابر پارسی : آیین، روش، آسا، هنجار

رسم

رسم معمول

<hr> برابر پارسی : پنگاشتن

رسم کردن

رسما بیان کردن

<hr> مترادف رسمی : عرفی، قانونی، رایج، متداول، مرسوم، فاحشه، معروفه ، تک پران <hr> متضاد رسمی : شرعی، غیررسمی <hr> برابر پارسی : آیینی، آسایی، داتی، آیین مند، آیین نامه ای، پیمانی، سازمانی، ناخودمانی، هنجارین

مترادف رسمی : عرفی، قانونی، رایج، متداول، مرسوم، فاحشه، معروفه ، تک پران متضاد رسمی : شرعی، غیررسمی برابر پارسی : آیینی، آسایی، داتی، آیین مند، آیین نامه ای، پیمانی، سازمانی، ناخودمانی، هنجارین

رسمی

رسمی کردن

رسمیت

رسمیه

<hr> مترادف رسن : بند، پالهنگ، ریسمان، طناب، مقود، افسار، زمام، لجام، لگام <hr> برابر پارسی : ریسمان، پال، بند، ریجه

مترادف رسن : بند، پالهنگ، ریسمان، طناب، مقود، افسار، زمام، لجام، لگام برابر پارسی : ریسمان، پال، بند، ریجه

واژه های حرف "ر" - فارسی به عربی