<hr> مترادف رفیق : انیس، حبیب، خلیل، دمخور، دوست، دوستدار، مصاحب، همدم، همراه، همنشین، هم نفس، یار، فاسق <hr> متضاد رفیق : دشمن <hr> برابر پارسی : دوست، همدل، همراه، یار

مترادف رفیق : انیس، حبیب، خلیل، دمخور، دوست، دوستدار، مصاحب، همدم، همراه، همنشین، هم نفس، یار، فاسق متضاد رفیق : دشمن برابر پارسی : دوست، همدل، همراه، یار

رفیق

رفیق شدن

<hr> مترادف رفیقه : فاسق، معشوقه، نشمه <hr> متضاد رفیقه : رفیق

مترادف رفیقه : فاسق، معشوقه، نشمه متضاد رفیقه : رفیق

رفیقه

رفیقه (نامشروع)

<hr> مترادف رقابت : هم چشمی، هم چشمی کردن، انتظار، توقع، چشمداشت <hr> برابر پارسی : پیکار، چشم و همچشمی، همچشمی، هماوردی

مترادف رقابت : هم چشمی، هم چشمی کردن، انتظار، توقع، چشمداشت برابر پارسی : پیکار، چشم و همچشمی، همچشمی، هماوردی

رقابت

رقابت امیز

رقابت سالم

رقابت کردن

رقابت کردن با

رقابتی

<hr> مترادف رقاص : بالرین، پایکوب، رامشگر، رقصنده <hr> برابر پارسی : پایکوب، دست افشان، رامشگر

مترادف رقاص : بالرین، پایکوب، رامشگر، رقصنده برابر پارسی : پایکوب، دست افشان، رامشگر

رقاص

<hr> برابر پارسی : دست افشان، پایکوب

برابر پارسی : دست افشان، پایکوب

رقاصه

رقاصه بالت

رقاصی کردن

<hr> مترادف رقت : تاثر، تالم، دلسوزی، لطافت، نازکی، نرمی، کم رنگی <hr> برابر پارسی : مهربانی، نازک دلی، نرمی

مترادف رقت : تاثر، تالم، دلسوزی، لطافت، نازکی، نرمی، کم رنگی برابر پارسی : مهربانی، نازک دلی، نرمی

رقت

<hr> مترادف رقت انگیز : ترحم انگیز، ترحم برانگیز، رقت آور، رقت بار <hr> برابر پارسی : درد آور، سوز آور

مترادف رقت انگیز : ترحم انگیز، ترحم برانگیز، رقت آور، رقت بار برابر پارسی : درد آور، سوز آور

رقت انگیز

<hr> مترادف رقت اور : ( رقت آور ) ترحم برانگیز، جانگداز، دردناک، رقت انگیز، رقت بار

مترادف رقت اور : ( رقت آور ) ترحم برانگیز، جانگداز، دردناک، رقت انگیز، رقت بار

رقت اور

<hr> مترادف رقص : سماع، پایکوبی، دست افشانی، وشت، بالت، والس <hr> برابر پارسی : پایکوبی، جنبیدن، دست افشانی، رامشگری، فَرخه، وشت، وَشت

مترادف رقص : سماع، پایکوبی، دست افشانی، وشت، بالت، والس برابر پارسی : پایکوبی، جنبیدن، دست افشانی، رامشگری، فَرخه، وشت، وَشت

رقص

رقص با نقاب های مضحک و ناشناس

رقص بانقاب های مضحک وناشناس

رقص تانگو

رقص دو نفری که زن روی پنجه ء پا میرقصد و بکمک مرد اهسته بهوا میپرد

رقص رومیا

رقص سیاهان

رقص لخت

رقص ورزشی و هنری

رقص چهار ضربی اسپانیولی

رقص گام اهسته قرون 71 و 81 میلا دی

<hr> برابر پارسی : پایکوبی کردن، دست، وشتیدن

برابر پارسی : پایکوبی کردن، دست، وشتیدن

رقصیدن

<hr> مترادف رقم : شمار، عدد، شماره، عده، قلم، نمره، قسم، نوع، خط، دستخط، فرمان، علامت، نشان <hr> برابر پارسی : شمار، شماره

مترادف رقم : شمار، عدد، شماره، عده، قلم، نمره، قسم، نوع، خط، دستخط، فرمان، علامت، نشان برابر پارسی : شمار، شماره

رقم

رقم دودویی

رقم زدن حماسه ها

رقم متعادل کننده

رقم نقلی

رقمی

رقمی کردن

<hr> مترادف رقیب : حریف، مدعی، معارض، هماورد، هم چشم، موکل، مراقب، نگهبان <hr> برابر پارسی : همآورد، هماورد، همچشم، همرزم

مترادف رقیب : حریف، مدعی، معارض، هماورد، هم چشم، موکل، مراقب، نگهبان برابر پارسی : همآورد، هماورد، همچشم، همرزم

رقیب

<hr> مترادف رقیق : آبدار، آبکی، باریک، تنک، روان، سیال، شل، کم رنگ، مایع، نازک، نرم <hr> متضاد رقیق : غلیظ <hr> برابر پارسی : آبکی، آبگونه، آبناک، شل، کم مایه

مترادف رقیق : آبدار، آبکی، باریک، تنک، روان، سیال، شل، کم رنگ، مایع، نازک، نرم متضاد رقیق : غلیظ برابر پارسی : آبکی، آبگونه، آبناک، شل، کم مایه

رقیق

رقیق سازی

رقیق شدن

رقیق شدگی

رقیق و ابکی

رقیق کردن

رل بازی کردن

رل دار

رل دیگری بازی کردن

رل ماشین

<hr> مترادف رم : رمیدن، فرار، گریز، وحشت، اکراه، نفرت، رمه، گله، دسته، گروه

مترادف رم : رمیدن، فرار، گریز، وحشت، اکراه، نفرت، رمه، گله، دسته، گروه

واژه های حرف "ر" - فارسی به عربی