علا ءم مرض

علا ءم و نشانهای مشخص کننده هرچیزی

علا ءم واختصارات

علا ج

علا ج ناپذیر

علا ج پذیر

علا قمند

علا قمند به

علا قمند به جنس مخالف

علا قمند به دزدی

علا قمند بودن

علا قه

علا قه داشتن به

علا قه شدید به چیزی

علا قه مختصر

علا قه مند

علا قهعلا قمند کردن

علا مت

علا مت استفهام

علا مت اندوه و غم

علا مت بد مرض

علا مت تجارتی

علا مت تجارتی گذاشتن

علا مت تعجب

علا مت تکیه ء صدا(بدین شکل )

علا مت دادن

علا مت در ثانیه

علا مت رادیکال

علا مت زدن

علا مت سفید کردن

علا مت سلا ح

علا مت سلوال

علا مت سکوت

علا مت مصدر انگلیسی است

علا مت چاپ سفید در متن کاغذ سفید

علا مت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده

علا مت گذار (در جاده)

علا مت گذاشتن

علا وه بر این

علا وه کردن

<hr> مترادف علاج : تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید <hr> برابر پارسی : درمان، چاره، چاره جویی

مترادف علاج : تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید برابر پارسی : درمان، چاره، چاره جویی

علاج

<hr> مترادف علاج ناپذیر : بی درمان، بی علاج

مترادف علاج ناپذیر : بی درمان، بی علاج

علاج ناپذیر

<hr> مترادف علاج پذیر : چاره پذیر، درمان پذیر، قابل درمان <hr> برابر پارسی : درمان پذیر، چاره پذیر

مترادف علاج پذیر : چاره پذیر، درمان پذیر، قابل درمان برابر پارسی : درمان پذیر، چاره پذیر

علاج پذیر

<hr> برابر پارسی : دلبسته، دوستدار

برابر پارسی : دلبسته، دوستدار

علاقمند

علاقمند به

علاقمند بودن

<hr> مترادف علاقه : اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی، املاک، دارایی، بند، دنباله <hr> برابر پارسی : دلبستگی، دوست داشتن، گرایش

مترادف علاقه : اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی، املاک، دارایی، بند، دنباله برابر پارسی : دلبستگی، دوست داشتن، گرایش

علاقه

علاقه داشتن به

فارسی به عربی

واژه های حرف "ع" - فارسی به عربی