لای

لایتجزا

لایتجزی

<hr> مترادف لایتناهی : بی انتها، بی پایان، نامتناهی، نامحدود <hr> متضاد لایتناهی : متناهی <hr> برابر پارسی : بی پایان، بیکران

مترادف لایتناهی : بی انتها، بی پایان، نامتناهی، نامحدود متضاد لایتناهی : متناهی برابر پارسی : بی پایان، بیکران

لایتناهی

<hr> برابر پارسی : دات نامه

لایحه قانونی

<hr> مترادف لایزال : پایدار، جاوید، زوال ناپذیر، سرمدی <hr> متضاد لایزال : فانی <hr> برابر پارسی : جاوید، پاینده، بی پایان

مترادف لایزال : پایدار، جاوید، زوال ناپذیر، سرمدی متضاد لایزال : فانی برابر پارسی : جاوید، پاینده، بی پایان

لایزال

<hr> مترادف لایق : ارزنده، باکفایت، باوجود، برازنده، درخور، زیبنده، سزاوار، شایان، شایسته، صلاحیت دار، قابل، مستحق، مستعد <hr> متضاد لایق : نالایق <hr> برابر پارسی : شایسته، درخور، سزاوار

مترادف لایق : ارزنده، باکفایت، باوجود، برازنده، درخور، زیبنده، سزاوار، شایان، شایسته، صلاحیت دار، قابل، مستحق، مستعد متضاد لایق : نالایق برابر پارسی : شایسته، درخور، سزاوار

لایق

لایق احترام

لایق بودن

لایق دانستن

<hr> مترادف لاینحل : حل نشدنی، ناگشودنی <hr> متضاد لاینحل : قابل حل <hr> برابر پارسی : ناگشودنی، چاره ناپذیر

مترادف لاینحل : حل نشدنی، ناگشودنی متضاد لاینحل : قابل حل برابر پارسی : ناگشودنی، چاره ناپذیر

لاینحل

<hr> برابر پارسی : پیوسته، جدانشدنی، جدایی ناپذیر

برابر پارسی : پیوسته، جدانشدنی، جدایی ناپذیر

لاینفک

<hr> مترادف لاینقطع : پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همواره، همیشه <hr> برابر پارسی : پی در پی، پیوسته، پیاپی، پی در پی، همواره

مترادف لاینقطع : پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همواره، همیشه برابر پارسی : پی در پی، پیوسته، پیاپی، پی در پی، همواره

لاینقطع

<hr> مترادف لایه : بستر، بنلاد، پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه

مترادف لایه : بستر، بنلاد، پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه

لایه

لایه زیرین

لایه گذاشتن

لایی

لایی گذاشتن

<hr> مترادف لب : چکیده، خلاصه، گزیده، مغز، خرد، عقل | شفه، لوچه، دهانه، کناره، لبه، حاشیه، ساحل، کنار، تپانچه، سیلی، کشیده

مترادف لب : چکیده، خلاصه، گزیده، مغز، خرد، عقل | شفه، لوچه، دهانه، کناره، لبه، حاشیه، ساحل، کنار، تپانچه، سیلی، کشیده

لب

لب (دریا)

لب به لب کرد

لب به لب کرد (پرکرد)

لب زدن

لب زیرین

لب و لوچه

لب ولوچه

لب کلا م

لب کلام

لب گو

<hr> مترادف لباس : پوشاک، پوشش، تن پوش، جامه، حله، دثار، رخت، زی، کسوت، ملبوس، ناری <hr> برابر پارسی : پوشاک، تن پوش، جامه، رخت

مترادف لباس : پوشاک، پوشش، تن پوش، جامه، حله، دثار، رخت، زی، کسوت، ملبوس، ناری برابر پارسی : پوشاک، تن پوش، جامه، رخت

واژه های حرف "ل" - فارسی به عربی