<hr> برابر پارسی : گذاشتن، برنشانده، برنشانیدن

برابر پارسی : گذاشتن، برنشانده، برنشانیدن

نصب کردن

نصحیت

نصحیت کردن

<hr> مترادف نصرت : پیروزی، ظفر، غلبه، فتح، کمک، مدد، یاری <hr> متضاد نصرت : هزیمت

مترادف نصرت : پیروزی، ظفر، غلبه، فتح، کمک، مدد، یاری متضاد نصرت : هزیمت

نصرت

<hr> مترادف نصف : شقه، نصفه، نیم، نیمه، یک دوم <hr> برابر پارسی : نیم، نیمه

مترادف نصف : شقه، نصفه، نیم، نیمه، یک دوم برابر پارسی : نیم، نیمه

نصف

نصف شب

نصف قطر

<hr> مترادف نصفه : نصف، نیم، نیمه <hr> برابر پارسی : نیمه

مترادف نصفه : نصف، نیم، نیمه برابر پارسی : نیمه

نصفه

نصفه در

نصفه کاره

نصیب و قسمت

نصیبب وقسمت

<hr> مترادف نصیحت : اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ <hr> برابر پارسی : پند یا اندرز، اندرز، پند، سفارش

مترادف نصیحت : اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ برابر پارسی : پند یا اندرز، اندرز، پند، سفارش

نصیحت

نصیحت امیز

نصیحت را گوش کرد

<hr> مترادف نصیحت کردن : اندرزدادن، پنددادن، نصح <hr> برابر پارسی : اندرز دادن، پند دادن

مترادف نصیحت کردن : اندرزدادن، پنددادن، نصح برابر پارسی : اندرز دادن، پند دادن

نصیحت کردن

نطارت کردن

<hr> مترادف نطفه : اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی <hr> برابر پارسی : تَنده، تخم، تخمه، تخمک

مترادف نطفه : اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی برابر پارسی : تَنده، تخم، تخمه، تخمک

نطفه

نطفه کش

<hr> مترادف نطق : بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، گویایی <hr> متضاد نطق : عجمت، گنگی <hr> برابر پارسی : سخنرانی، سخنگویی، سخنوری، گفتار

مترادف نطق : بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، گویایی متضاد نطق : عجمت، گنگی برابر پارسی : سخنرانی، سخنگویی، سخنوری، گفتار

نطق

نطق اصلی کردن

نطق کردن

<hr> مترادف نظارت : بازرسی، بررسی، سرپرستی، مباشرت، مراقبت، تماشا، نظر، نگرش <hr> برابر پارسی : بازبینی، بازرسی، پاییدن، دیدوری، فردید، وارسی

مترادف نظارت : بازرسی، بررسی، سرپرستی، مباشرت، مراقبت، تماشا، نظر، نگرش برابر پارسی : بازبینی، بازرسی، پاییدن، دیدوری، فردید، وارسی

نظارت

نظارت بر اجراى قانون اساسى

نظارت بین المللى

نظارت کردن

<hr> برابر پارسی : نگاه کردن، نگریستن

برابر پارسی : نگاه کردن، نگریستن

نظاره کردن

<hr> مترادف نظام : انتظام، انضباط، دیسیپلین، آراستگی، ترتیب، روش، سامان، نظم، ارتش، سربازی، رژیم <hr> برابر پارسی : آراستن، ارتش، دستگاه، سازگان، سامان، سامانه

مترادف نظام : انتظام، انضباط، دیسیپلین، آراستگی، ترتیب، روش، سامان، نظم، ارتش، سربازی، رژیم برابر پارسی : آراستن، ارتش، دستگاه، سازگان، سامان، سامانه

نظام

نظام اجتماعی

نظام ارباب و رعیتی

نظام ارباب و رعیتی (فئودالیسم)

نظام صنفی

نظام فدرالی

<hr> مترادف نظام نامه : آیین نامه، اساسنامه <hr> برابر پارسی : سامان نامه

مترادف نظام نامه : آیین نامه، اساسنامه برابر پارسی : سامان نامه

نظام نامه

نظامنامه

<hr> مترادف نظامی : ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری <hr> برابر پارسی : ارتشی، سپاهی

مترادف نظامی : ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری برابر پارسی : ارتشی، سپاهی

نظامی

نظامی شدن

نظامی وار راه رفتن

<hr> مترادف نظر : تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش، زعم، عقیده، راء ی، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه <hr> برابر پارسی : نگر

مترادف نظر : تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش، زعم، عقیده، راء ی، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه برابر پارسی : نگر

واژه های حرف "ن" - فارسی به عربی