<hr> مترادف پیغام اور : ( پیغام آور ) ایلچی، پیام آور، پیک، قاصد

مترادف پیغام اور : ( پیغام آور ) ایلچی، پیام آور، پیک، قاصد

پیغام اور

پیغام بر

پیغام بری

پیغام دادن

پیغام رسانی

<hr> مترادف پیغامبر : پیغمبر، رسالت ماب، رسول، وخشور

مترادف پیغامبر : پیغمبر، رسالت ماب، رسول، وخشور

پیغامبر

<hr> مترادف پیغامبری : پیامبری، رسالت، نبوت

مترادف پیغامبری : پیامبری، رسالت، نبوت

پیغامبری

<hr> مترادف پیغمبر : رسول، مرسل، نبی، وخشور

مترادف پیغمبر : رسول، مرسل، نبی، وخشور

پیغمبر

<hr> مترادف پیل : فیل، انباره، باتری، قوه <hr> برابر پارسی : کَهرُب ساز

مترادف پیل : فیل، انباره، باتری، قوه برابر پارسی : کَهرُب ساز

پیل

<hr> مترادف پیله : ابریشم، کرم ابریشم، آماس، ورم، اصرار، تأکید، توبره، خریطه، طبله، عطردان، تعرض، عداوت، کینه، حقه، کلک، نادرستی، نیرنگ، دارو، دوا، تنش، تنیدن

مترادف پیله : ابریشم، کرم ابریشم، آماس، ورم، اصرار، تأکید، توبره، خریطه، طبله، عطردان، تعرض، عداوت، کینه، حقه، کلک، نادرستی، نیرنگ، دارو، دوا، تنش، تنیدن

پیله

پیله کرم ابریشم

پیلوت

<hr> مترادف پیمان : تعهد، شرط، ضمان، عهد، قرارداد، قول، معاهده، مقاطعه، مقاوله، میثاق، وعده

مترادف پیمان : تعهد، شرط، ضمان، عهد، قرارداد، قول، معاهده، مقاطعه، مقاوله، میثاق، وعده

پیمان

پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)

پیمان اتلانتیک شمالی

پیمان ازدواج

پیمان بستن

پیمان بین دول

پیمان دفاعی

پیمان سه جانبه

<hr> مترادف پیمان شکنی : تخلف، عهدشکنی، عهدگسلی، نقض عهد <hr> متضاد پیمان شکنی : وفاداری

مترادف پیمان شکنی : تخلف، عهدشکنی، عهدگسلی، نقض عهد متضاد پیمان شکنی : وفاداری

پیمان شکنی

پیمان غیر رسمی بین المللی

پیمان منطقه ای

پیمان منعقده

<hr> مترادف پیمان نامه : عهدنامه، قرارداد، مقاوله نامه

مترادف پیمان نامه : عهدنامه، قرارداد، مقاوله نامه

پیمان نامه

پیمان ورشو

پیمان کار

<hr> مترادف پیمانه : جام، ساغر، صراحی، قدح، اندازه، کیل، کیله، معیار

مترادف پیمانه : جام، ساغر، صراحی، قدح، اندازه، کیل، کیله، معیار

پیمانه

پیمانه ای برابر 3587 3 لیتر

پیمانه ای برابر 3587/3 لیتر

پیمانه ای برای شراب

پیمانه ای در حدود بیک لیتر

پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است

پیمانهای برای شراب

<hr> مترادف پیمانکار : مقاطعه کار

مترادف پیمانکار : مقاطعه کار

پیمانکار

<hr> مترادف پیمایش : اندازه گیری، سنجش، مساحی، پیمودن، درنوردیدن، طی کردن

مترادف پیمایش : اندازه گیری، سنجش، مساحی، پیمودن، درنوردیدن، طی کردن

پیمایش

پیمایش ناپذیر

<hr> مترادف پیمودن : درنوردیدن، طی کردن، آشامیدن، نوشیدن، اندازه گرفتن، اندازه گیری، مساحت سنجی، مساحی

مترادف پیمودن : درنوردیدن، طی کردن، آشامیدن، نوشیدن، اندازه گرفتن، اندازه گیری، مساحت سنجی، مساحی

پیمودن

<hr> مترادف پینه : بهرک، پرگاله، رقعه، غاز، وصله

مترادف پینه : بهرک، پرگاله، رقعه، غاز، وصله

پینه

پینه استخوانی گیاه

پینه خورده کردن

<hr> مترادف پینه دوز : پاره دوز، کفشدوز

مترادف پینه دوز : پاره دوز، کفشدوز

پینه دوز

پینه دوزی

پینه پا

پیه دار

پیه مانند

پیودن زدن

<hr> مترادف پیوست : اتصال، الحاق، ضمیمه، ملحق، منضم

مترادف پیوست : اتصال، الحاق، ضمیمه، ملحق، منضم

واژه های حرف "پ" - فارسی به عربی