صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ک" - فارسی به عربی
کاغذ پرانی
کاف
کافر
کافلین
کافه
کافور
کافی
کافی بودن
کال
کالا
کالا ی اب اورد
کالا ی اب اورده
کالا ی اصلی بازار مصنوعات مهم واصلی یک محل
کالا ی انحصاری
کالا ی حمل شده باکشتی
کالا ی رسیده
کالا ی صادره
کالا ی فاسد شونده
کالا ی وارده
کالا ی ویژه
کالا یی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
کالای فاسد شونده
کالای ویژه
کالبد
کالبد شناس
کالبد شناسی کردن
کالبد شکافی
کالبد شکافی کردن
کالبدشناسی
کالبدشکافی
کالبدشکافی کردن
کالج
کالری
کالسکه
کالسکه چی
کالیبر
کالیبر تفنگ
کام
کامل
کامل شدن
کامل شده
کامل کردن
کاملا
کاملا باز
کاملا رسیده
کاملا رشد کرده
کاملا شک ست خورده
کاملا فرو بردن
بیشتر