<hr> مترادف کهنگی : دیرینگی، فرسودگی، قدمت <hr> متضاد کهنگی : نوی

مترادف کهنگی : دیرینگی، فرسودگی، قدمت متضاد کهنگی : نوی

کهنگی

<hr> مترادف کهکشان : مجره

کهکشان

کهیر

کهین

کو

کوارت

کوبنده

کوبیدن

کوبیدن(میخ وغیره)

<hr> مترادف کوتاه : خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز، کوتاه قد، کوتوله <hr> متضاد کوتاه : دراز

مترادف کوتاه : خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز، کوتاه قد، کوتوله متضاد کوتاه : دراز

کوتاه

کوتاه آمد

کوتاه امد

کوتاه جلوه دادن

کوتاه مختصر

کوتاه کرد

کوتاه کردن

<hr> مترادف کوتاهی : تعلل، تقصیر، سستی، فتور، قصور، کم طولی

مترادف کوتاهی : تعلل، تقصیر، سستی، فتور، قصور، کم طولی

کوتاهی

کوته سازی

<hr> مترادف کوته فکر : کوتاه فکر، کوته بین، کوته نظر

مترادف کوته فکر : کوتاه فکر، کوته بین، کوته نظر

کوته فکر

کوته فکری

کوتهسازی

<hr> مترادف کوتوله : قصیرالقامه، کوتاه قد <hr> متضاد کوتوله : دیلاق

مترادف کوتوله : قصیرالقامه، کوتاه قد متضاد کوتوله : دیلاق

کوتوله

کوتوله شدن

<hr> مترادف کود : رشوه، کوت

کود

کود تازه

کود دادن

کود چلغوزی

کود کشاورزی

<hr> مترادف کودتا : براندازی، شورش <hr> برابر پارسی : براندازی

مترادف کودتا : براندازی، شورش برابر پارسی : براندازی

کودتا

کودتازه

<hr> مترادف کودتاچی : شورشی، کودتاگر

مترادف کودتاچی : شورشی، کودتاگر

کودتاچی

کودتاچی (جثوار)

کودتای آرام

کودتای آرام (بدون خونریزی)

کودتای ارام

کودتای خزنده

کودتای خونین

کودتای خونین (سرخ)

کودتای سرخ

کودتای نافرجام

<hr> مترادف کودن : ابله، احمق، بلید، بی شعور، بی عقل، بی وقوف، پخمه، خر، خرفت، دنگل، ساده لوح، کانا، کم هوش، کندذهن، نادان، ناقص العقل <hr> متضاد کودن : هوشمند

مترادف کودن : ابله، احمق، بلید، بی شعور، بی عقل، بی وقوف، پخمه، خر، خرفت، دنگل، ساده لوح، کانا، کم هوش، کندذهن، نادان، ناقص العقل متضاد کودن : هوشمند

کودن

<hr> مترادف کودک : بچه، جوان، خردسال، رود، صبی، طفل، نوباوه، نوجوان

مترادف کودک : بچه، جوان، خردسال، رود، صبی، طفل، نوباوه، نوجوان

واژه های حرف "ک" - فارسی به عربی