خاصیت یا صفت

خاصیتی در عدسی ها

خاصیدن

خاصیه

خاض

خاضب

<hr> مترادف خاضع : افتاده، خاشع، خاکسار، خاکی، فروتن، متواضع <hr> متضاد خاضع : متکبر، مغرور <hr> برابر پارسی : فروتن، نرم رفتار، افتاده

مترادف خاضع : افتاده، خاشع، خاکسار، خاکی، فروتن، متواضع متضاد خاضع : متکبر، مغرور برابر پارسی : فروتن، نرم رفتار، افتاده

خاضع

خاضع شد

خاضع شدن

خاضع للرسوم

خاضع و تسلیم کرد

خاضع کردن

خاضعا

خاضعان

<hr> مترادف خاضعانه : خاشعانه، فروتنانه، متواضعانه <hr> متضاد خاضعانه : تکبرآمیز، متکبرانه

مترادف خاضعانه : خاشعانه، فروتنانه، متواضعانه متضاد خاضعانه : تکبرآمیز، متکبرانه

خاضعانه

خاضعاً

خاضعین

خاضل

خاضوا

خاضورا

خاط

خاطئه

خاطئین

<hr> مترادف خاطب : خطبه خوان، خطیب، سخن ران، خواستار، خواستگار، طالب، خواهان

مترادف خاطب : خطبه خوان، خطیب، سخن ران، خواستار، خواستگار، طالب، خواهان

خاطب

خاطبهم

<hr> مترادف خاطر : حافظه، یاد، اندیشه، فکر، دل، ذهن، ضمیر، قلب، طبع، قریحه <hr> برابر پارسی : یاد، ویر، دل، هوش، برای

مترادف خاطر : حافظه، یاد، اندیشه، فکر، دل، ذهن، ضمیر، قلب، طبع، قریحه برابر پارسی : یاد، ویر، دل، هوش، برای

خاطر

خاطر آزرده

خاطر آسودن

خاطر آویختن

خاطر ازار

خاطر ازرده

خاطر اسودن

خاطر اشرفی

خاطر اویختن

خاطر برداشتن

خاطر برده

خاطر بی سر و ته

خاطر تو

خاطر تیز

خاطر جستن

<hr> مترادف خاطر جمع : آسوده، آسوده خاطر، بی تشویش، بی دغدغه، فارغ البال، مطمئن <hr> متضاد خاطر جمع : پریشان خاطر <hr> برابر پارسی : آسوده دل

مترادف خاطر جمع : آسوده، آسوده خاطر، بی تشویش، بی دغدغه، فارغ البال، مطمئن متضاد خاطر جمع : پریشان خاطر برابر پارسی : آسوده دل

واژه های حرف "خ"