dead water

dead water level

dead weight

dead weight capacity

dead weight pressure

dead well

dead wind

dead wire

dead with homework

dead wrong

dead yarn

dead zone

dead zone nonlinearity

dead-air space

dead-end

dead-end street

dead-letter office

dead-man's float

dead-man's-fingers

dead-men's-fingers

dead-on

dead-stick

deadass

deadbeat

deadbeat dad

deadbeats

<hr> (قفل در) قفل کلیدی (قفل زبانه ی چهارگوش که فقط با کلید باز می شود)، چفت کلید خور (dead-bolt هم می نویسند)

(قفل در) قفل کلیدی (قفل زبانه ی چهارگوش که فقط با کلید باز می شود)، چفت کلید خور (dead-bolt هم می نویسند)

deadbolt

deadbolt lock

deadborn

deadcenter

deadcoin

deade code

deaded

<hr> <b>معنی</b> : بی جان شدن، بی حس و بی روح کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : دلگیر و غم آفرین کردن، از نشاط (یا شدت یا نیروی چیزی) کاستن، ملالت آور کردن، (درد) کشتن، بی حس کردن، کرخ کردن یا شدن، خرف کردن

معنی : بی جان شدن، بی حس و بی روح کردن معانی دیگر : دلگیر و غم آفرین کردن، از نشاط (یا شدت یا نیروی چیزی) کاستن، ملالت آور کردن، (درد) کشتن، بی حس کردن، کرخ کردن یا شدن، خرف کردن

deaden

deaden the senses

deadened

deadener

<hr> (موادی که برای جلوگیری از سرایت صدا در دیوار و سقف قرار می دهند) آوابازدار، آواگیر

(موادی که برای جلوگیری از سرایت صدا در دیوار و سقف قرار می دهند) آوابازدار، آواگیر

deadening

deadeningly

deadens

deader

deadest

<hr> (خودمانی) تیرانداز ماهر، نشانه گیر بی لغزش

(خودمانی) تیرانداز ماهر، نشانه گیر بی لغزش

deadeye

deadeyes

<hr> تله ی افتان (تله ای که دارای وزنه ای است که بر سر جانور یا انسان می افتد)

تله ی افتان (تله ای که دارای وزنه ای است که بر سر جانور یا انسان می افتد)

deadfall

deadfalls

deadful

deadhand

واژه های حرف "d"