debriscone detrital cone or debris cone or debris cone

debromination

debruise

debruised

debruises

debruising

debs

<hr> <b>معنی</b> : وام، دین، فام، قصور، بدهی، قرض <hr> <b>معانی دیگر</b> : (مجازی) بدهکاری، مدیون بودن، زیر بار منت بودن، پیمان دار بودن، (الهیات) گناه، معصیت

معنی : وام، دین، فام، قصور، بدهی، قرض معانی دیگر : (مجازی) بدهکاری، مدیون بودن، زیر بار منت بودن، پیمان دار بودن، (الهیات) گناه، معصیت

debt

debt advice

debt arrangement

debt bondage

debt burden

debt capacity

debt capital

debt capitalization

debt ceiling

debt collection

debt collector

debt contract

debt covenants

debt default

debt defaults

debt deferral

debt equity ratio

debt financing

debt forgiveness

debt holder

debt holders

debt in arrears

debt in record

debt instrument

debt investor demand

debt limitation

debt maturating this year

debt maturity

debt note

debt obligations

debt of gratitude

<hr> وام شرف (قرضی که در اثر قمار یا شرطبندی ایجاد می شود ولی قوت قانونی ندارد)

وام شرف (قرضی که در اثر قمار یا شرطبندی ایجاد می شود ولی قوت قانونی ندارد)

debt of honor

<hr> وامی که پرداخت ان بستگی به خوش قولی بدهکاراست

وامی که پرداخت ان بستگی به خوش قولی بدهکاراست

واژه های حرف "d"