deferred payment credit

deferred processing

deferred repairs

deferred revenue

deferred rotation grazing

<hr> (سهام) سهامی که سود آن را پس از پرداخت سود سهام دیگران می دهند

(سهام) سهامی که سود آن را پس از پرداخت سود سهام دیگران می دهند

deferred shares

deferred tax account

deferred tax liability

deferred taxes

deferred tributary

deferrer

deferrers

deferring

deferring judgement

deferrisation

deferrise

deferrization

deferrize

deferrized

deferrizing

defers

defersed prosecution

defervesce

defervesced

<hr> (پزشکی) تب زدایی (کم شدن یا از بین رفتن تب)، فرونشستن تب، بریدن تب

(پزشکی) تب زدایی (کم شدن یا از بین رفتن تب)، فرونشستن تب، بریدن تب

defervescence

defervescing

defet

defeudalize

deffered entry

deffered income

deffered liabilities

defferent

defferential focusing

<hr> زیست شناسى : ناکارایى

defficiency

defficient

deffrization

defi

defiable

defial

<hr> معنی : اعتراض، مخالفت، مبارزه طلبی، دعوت به جنگ، بی اعتنایی <hr> معانی دیگر : نافرمانی، سرپیچی، عرض اندام، به مبارزه خواهی، گردنکشی، تجاسر، مقاومت، اعترا­

معنی : اعتراض، مخالفت، مبارزه طلبی، دعوت به جنگ، بی اعتنایی معانی دیگر : نافرمانی، سرپیچی، عرض اندام، به مبارزه خواهی، گردنکشی، تجاسر، مقاومت، اعترا­

defiance

defiances

<hr> معنی : جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء <hr> معانی دیگر : ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند

معنی : جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء معانی دیگر : ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند

defiant

defiantly

defiantness

defiber

defibrator

defibrilator

<hr> (پزشکی) تپش قلب را به حالت طبیعی برگرداندن (مثلا با استفاده از جریان برق)

(پزشکی) تپش قلب را به حالت طبیعی برگرداندن (مثلا با استفاده از جریان برق)

defibrillate

واژه های حرف "d"