deflection factor

deflection gauge

deflection method

deflection of the vertical

deflection plane

deflection sensitivity

deflection voltage

deflection yoke puliback

deflection yoke yoke

deflection zone

deflectional

deflectiong

deflectionize

deflections

deflective

deflectometer

deflector

deflects

deflesh

deflex

<hr> (ساقه یا شاخه ی گیاه یا برگ و یا گیسو و مو) روبه پایین، سرازیر

(ساقه یا شاخه ی گیاه یا برگ و یا گیسو و مو) روبه پایین، سرازیر

deflexed

deflexed head

deflexibility

deflexible

deflexing

<hr> معنی : انحراف، انحناء، پیچش، خم سازی <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: deflection

معنی : انحراف، انحناء، پیچش، خم سازی معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: deflection

deflexion

deflexionize

deflexure

deflicculation

deflicted

deflocculant

deflocculate

deflocculated

deflocculation

deflocculator

deflocculent

<hr> گردریخته، تصرف شده، بکارت ازدست داده

گردریخته، تصرف شده، بکارت ازدست داده

deflorate

<hr> معنی : ازاله بکارت <hr> معانی دیگر : ازاله ی بکارت، دخترگی برداری

معنی : ازاله بکارت معانی دیگر : ازاله ی بکارت، دخترگی برداری

defloration

deflorations

deflore

deflorescence

deflourish

deflow

<hr> معنی : ملوی کردن، ازاله بکارت کردن از <hr> معانی دیگر : ازاله ی بکارت کردن، دخترگی برداشتن، گل چیدن، ملوک کردن

معنی : ملوی کردن، ازاله بکارت کردن از معانی دیگر : ازاله ی بکارت کردن، دخترگی برداشتن، گل چیدن، ملوک کردن

واژه های حرف "d"