<hr> (حقوق) متصرف عدوانی، غاصب مال، (به زور) مال مردم خور، کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد

(حقوق) متصرف عدوانی، غاصب مال، (به زور) مال مردم خور، کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد

deforciant

deforcing

deforectiol

<hr> جنگل زدایی کردن، درخت بری کردن، درخت زدایی کردن، جنگل کشی کردن، درختان جنگل را قطع کردن، ازحالت جنگل خارج کردن، جنگل تراشی کردن، لی دیفورست (مخترع امریکایی)

جنگل زدایی کردن، درخت بری کردن، درخت زدایی کردن، جنگل کشی کردن، درختان جنگل را قطع کردن، ازحالت جنگل خارج کردن، جنگل تراشی کردن، لی دیفورست (مخترع امریکایی)

deforest

deforestatio

<hr> معنی : قطع درختان جنگلی <hr> معانی دیگر : قطع درختان جنگلی

معنی : قطع درختان جنگلی معانی دیگر : قطع درختان جنگلی

deforestation

deforester

deforesting

deforestion

deforestration

deforests

<hr> معنی : عیب دار کردن، از شکل انداختن، بد شکل کردن، کج و معوج کردن، زشت کردن، دشدیسه کردن <hr> معانی دیگر : از ریخت انداختن، نادیس شدن یا کردن، دگر ریخت کردن یا شدن، معیوب کردن، بدریخت کردن یا شدن، بدشکل کردن یا شدن، دژدیس کردن یا شدن، دژ اندام کردن یا شدن

معنی : عیب دار کردن، از شکل انداختن، بد شکل کردن، کج و معوج کردن، زشت کردن، دشدیسه کردن معانی دیگر : از ریخت انداختن، نادیس شدن یا کردن، دگر ریخت کردن یا شدن، معیوب کردن، بدریخت کردن یا شدن، بدشکل کردن یا شدن، دژدیس کردن یا شدن، دژ اندام کردن یا شدن

deform

<hr> علوم مهندسى : قابلیت تغییر شکل پذیرى

علوم مهندسى : قابلیت تغییر شکل پذیرى

deformability

deformable

deformable body

deformalize

<hr> معنی : زشتی، عیب، کجی، دگردیسی <hr> معانی دیگر : دژدیسی، زشت سازی، زشت شدگی، بدریختی، دژ اندامی، نادیسی، دگرریختی، از ریخت افتادگی (از دست دادن شکل اولیه)، (فیزیک - تغییر شکل در اثر فشار یا کشش) دگردیسی، دژواری

معنی : زشتی، عیب، کجی، دگردیسی معانی دیگر : دژدیسی، زشت سازی، زشت شدگی، بدریختی، دژ اندامی، نادیسی، دگرریختی، از ریخت افتادگی (از دست دادن شکل اولیه)، (فیزیک - تغییر شکل در اثر فشار یا کشش) دگردیسی، دژواری

deformation

deformation band

deformation band or deformation or deformation

deformation curve

deformation due to bending

deformation energy

deformation fabric or fabric or fabric

deformation lamella

deformation mode

deformation of rocks

deformation or strain or strain

deformation path

deformation pattern

deformation plane

deformation polarizability

deformation polarization

deformation principle

deformation professionnelle

deformation retract

deformation signs convention

deformation thermometer

deformation twin

deformation twinning

deformational

deformations

deformative

<hr> معنی : بدشکل، ناقص شده <hr> معانی دیگر : دژ دیس، زشت، بدریخت، از ریخت افتاده، کج و کوله، معیوب، ناقص

معنی : بدشکل، ناقص شده معانی دیگر : دژ دیس، زشت، بدریخت، از ریخت افتاده، کج و کوله، معیوب، ناقص

واژه های حرف "d"