early-blooming

early-flowering

early-morning hour

earlyeducation

earlyish

earlywood

<hr> معنی : کنار گذاشتن، نشان هویت، اختصاص دادن <hr> معانی دیگر : نشان، شناسه، علامت، مهر، انگ، آرم، آرنگ، مشخصه، ویژگی، خصوصیت، نشاندار کردن، علامت گذاری کردن، انگدار کردن، (با علامت) مشخص کردن، تخصیص دادن (به ویژه پول و اعتبار)، در نظر گرفتن، (در اصل - داغ یا نشانی که برای شناسایی بر گوش دام می گذاشتند) داغ گوش، نشان گوش، خط گوش، داغ زدن، نشان کردن، داه گوش، نشان درگوش گوسفند وجانوران دیگر، نشان کردن

معنی : کنار گذاشتن، نشان هویت، اختصاص دادن معانی دیگر : نشان، شناسه، علامت، مهر، انگ، آرم، آرنگ، مشخصه، ویژگی، خصوصیت، نشاندار کردن، علامت گذاری کردن، انگدار کردن، (با علامت) مشخص کردن، تخصیص دادن (به ویژه پول و اعتبار)، در نظر گرفتن، (در اصل - داغ یا نشانی که برای شناسایی بر گوش دام می گذاشتند) داغ

earmark

<hr> نشان هویت، نشان کردن، اختصاص دادن، کنار گذاشتن

نشان هویت، نشان کردن، اختصاص دادن، کنار گذاشتن

earmarked

earmarked contribution

earmarked for

earmarked for construction

earmarked for export

earmarking

earmarkings

earmarks

earmindedness

earmold

earmold impression

<hr> معنی : گوش پوش <hr> معانی دیگر : گوش پوش

معنی : گوش پوش معانی دیگر : گوش پوش

earmuff

<hr> گوش پوش (که برای حفاظت گوش ها در سرما به کار می رود)، روگوشی، گوش بند

گوش پوش (که برای حفاظت گوش ها در سرما به کار می رود)، روگوشی، گوش بند

earmuffs

<hr> معنی : تحصیل کردن، بدست اوردن، پیدا کردن، کسب کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن <hr> معانی دیگر : به دست آوردن (مزد و پاداش و غیره)، امرار معاش کردن، (در اثر کوشش و سزاواری) تحصیل کردن، نایل شدن، استحقاق داشتن، (بهره و سود و غیره) تعلق گرفتن، عاید کردن یا شدن، سود دادن

معنی : تحصیل کردن، بدست اوردن، پیدا کردن، کسب کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن معانی دیگر : به دست آوردن (مزد و پاداش و غیره)، امرار معاش کردن، (در اثر کوشش و سزاواری) تحصیل کردن، نایل شدن، استحقاق داشتن، (بهره و سود و غیره) تعلق گرفتن، عاید کردن یا شدن، سود دادن

earn

earn a living

earn an honest penny

earn capital

earn money

earn mony

earn one's bread

earn one's keep

earn one's salt

earn one's stripe

earn out provision

earn somebody's keep

earn the olympic berth

earn your stripes

<hr> تحصیل کردن، کسب معاش کردن، بدست آوردن، دخل کردن، درآمد داشتن

تحصیل کردن، کسب معاش کردن، بدست آوردن، دخل کردن، درآمد داشتن

earned

earned a pretty penny

earned a reputation

earned his bread

earned his living

earned income

earned leave

earned media

earned run

<hr> (بیس بال) میانگین امتیازاتی که توسط گوی انداز از دست داده شده است

(بیس بال) میانگین امتیازاتی که توسط گوی انداز از دست داده شده است

واژه های حرف "e"