famous figures

famous for

famous last word

famous last words

famous misquotation

famous non quotation

famous painter

famous people

famous person

famous picture

famous place

famous play

famous psychopathe

famous sculptor

famous singer

famous worldwide

famous writer

famouse

famously

<hr> نامداری، نام اوری، مشهوریت، معروفیت، شهرت

نامداری، نام اوری، مشهوریت، معروفیت، شهرت

famousness

famp

fampes

famular

famulatur

famuli

famulli

<hr> معنی : شاگرد، نوکر <hr> معانی دیگر : دستیار (به ویژه وردست حکما یا ساحران قرون وسطی)، نوکر بویژه نوکر جادوگر یا طلبه

معنی : شاگرد، نوکر معانی دیگر : دستیار (به ویژه وردست حکما یا ساحران قرون وسطی)، نوکر بویژه نوکر جادوگر یا طلبه

famulus

<hr> معنی : پروانه، پنکه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، هیکل، باد زدن، وزیدن بر <hr> معانی دیگر : بادبزن (دستی یا برقی و غیره)، (مکانیک) پروانه، (با بادزن) بادزدن، (هرچیزی) وزیدن یا وزاندن، دامن زدن، (با بادزن) دمیدن، (مانند چتر یا بادزن تاشو) از هم باز شدن، چتری شدن، پخش شدن یا کردن، (در اصل) ابزاری برای باد دادن غله (هنگام درو)، باد زن بوجاری، هرچیز بادزن شکل (بادزن تاشو)، بادزن سان، بادزن دیس (مثلا دم برخی پرندگان)، (هنگام برداشت محصول غله) باد دادن، (از راه دمیدن) بوجاری کردن، (امریکا ـ خودمانی) با کف دست زدن به، در کونی زدن به، (امریکا ـ خودمانی) پشت سر هم تیر انداختن (با هفت تیر)، (بیس بال) چوگاندار را از بازی خارج کردن، (به ویژه در امور ورزشی یا هنری) شیفته، طرفدار

معنی : پروانه، پنکه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، هیکل، باد زدن، وزیدن بر معانی دیگر : بادبزن (دستی یا برقی و غیره)، (مکانیک) پروانه، (با بادزن) بادزدن، (هرچیزی) وزیدن یا وزاندن، دامن زدن، (با بادزن) دمیدن، (مانند چتر یا بادزن تاشو) از هم باز شدن، چتری شدن، پخش شدن یا کردن، (در اصل) ابزاری برا

واژه های حرف "f"