fidelia

fidelio

fidelis

fidelismo

fidelista

fidelities

<hr> معنی : وفاداری، سرسپردگی، صداقت، راستی <hr> معانی دیگر : وفا، پایبندی، وظیفه شناسی، پیروی از تعهدات و وظایف، پیمان داری، وفاداری به همسر (در ازدواج)، پاکدامنی

معنی : وفاداری، سرسپردگی، صداقت، راستی معانی دیگر : وفا، پایبندی، وظیفه شناسی، پیروی از تعهدات و وظایف، پیمان داری، وفاداری به همسر (در ازدواج)، پاکدامنی

fidelity

fidelity bond

fidelity curve

fidelity duty

fidelity investment

fidelity rate

fideos

fidepromissor

fides

fidessa

fidfad

fidge

fidges

<hr> معنی : بی قراری، بخودپیچی، لول خوری، بی قرار بودن، ناراحت بودن <hr> معانی دیگر : وول خوردن، (به واسطه ی ملالت یا عصبی بودن و غیره) مرتب با چیزی ور رفتن، آرام نگرفتن، (مرتب) جم خوردن، لوشیدن، دلواپس کردن یا بودن، نگران کردن یا شدن، بی قراری کردن، وول خوری، جم خوری، نا آرامی، نگرانی، دلواپسی، دلهره، بی ارامی

معنی : بی قراری، بخودپیچی، لول خوری، بی قرار بودن، ناراحت بودن معانی دیگر : وول خوردن، (به واسطه ی ملالت یا عصبی بودن و غیره) مرتب با چیزی ور رفتن، آرام نگرفتن، (مرتب) جم خوردن، لوشیدن، دلواپس کردن یا بودن، نگران کردن یا شدن، بی قراری کردن، وول خوری، جم خوری، نا آرامی، نگرانی، دلواپسی، دلهره، بی ارا

fidget

fidgetation

fidgeted

fidgeter

fidgeters

fidgetily

<hr> معنی : بی قراری <hr> معانی دیگر : لول خوری

معنی : بی قراری معانی دیگر : لول خوری

fidgetiness

fidgeting

fidgetingly

fidgets

<hr> معنی : بی قرار، ناراحت، بی آرامی <hr> معانی دیگر : نا آرام، در دلهره، مرتب در حال وول خوردن یا لوشیدن

معنی : بی قرار، ناراحت، بی آرامی معانی دیگر : نا آرام، در دلهره، مرتب در حال وول خوردن یا لوشیدن

fidgety

fidging

fidia

fidibus

fidic

fidicula

fidiculae

fidley

fidleys

fido

fidonet

fidos

fiducia

<hr> معنی : امانتی، ثابت، اعتمادی، وابسته به امین ترکه، معتمد <hr> معانی دیگر : بر پایه ی اعتماد و ایمان، وابسته به معیار یا سنجه ی بخصوص (برای اندازه گیری چیزی)

معنی : امانتی، ثابت، اعتمادی، وابسته به امین ترکه، معتمد معانی دیگر : بر پایه ی اعتماد و ایمان، وابسته به معیار یا سنجه ی بخصوص (برای اندازه گیری چیزی)

واژه های حرف "f"