gemello

gemellus

gemels

gemfibrozil

geminal

geminally

<hr> معنی : دوقلو، جفت، دوتا، دولا، توام، جفت کردن، توام کردن <hr> معانی دیگر : دو تا کردن یا شدن، زوج شدن، مضاعف شدن یا کردن، جفتی، دوتایی

معنی : دوقلو، جفت، دوتا، دولا، توام، جفت کردن، توام کردن معانی دیگر : دو تا کردن یا شدن، زوج شدن، مضاعف شدن یا کردن، جفتی، دوتایی

geminate

geminated

geminately

geminates

<hr> معنی : دولایی، جفت سازی <hr> معانی دیگر : جفت سازی، دولایی

معنی : دولایی، جفت سازی معانی دیگر : جفت سازی، دولایی

gemination

geming

<hr> معنی : برج جوزا <hr> معانی دیگر : (نجوم) علامت سوم منطقه البروج، صورت فلکی دو پیکر، توام، دو پیکر

معنی : برج جوزا معانی دیگر : (نجوم) علامت سوم منطقه البروج، صورت فلکی دو پیکر، توام، دو پیکر

gemini

gemini man

geminid

geminiflorous

geminite or trichalcite or trichalcite

geminorum

geminous

gemisch

gemitores

gemless

gemlich

gemlike

<hr> معنی : جوانه، غنچه، دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) جوانه، ژما، اندام هم آوری رویشی (در خزه ها و هپاتیک ها)، هم آور

معنی : جوانه، غنچه، دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی معانی دیگر : (زیست شناسی) جوانه، ژما، اندام هم آوری رویشی (در خزه ها و هپاتیک ها)، هم آور

gemma

gemmaceous

gemmae

gemman

gemmary

<hr> معنی : غنچه دار، جوانه دار <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی)، جوانه زدن، تولید ژما کردن، از طریق اندام هم آوری رویشی تولید مثل کردن، ژمادار، جوانه ای

معنی : غنچه دار، جوانه دار معانی دیگر : (زیست شناسی)، جوانه زدن، تولید ژما کردن، از طریق اندام هم آوری رویشی تولید مثل کردن، ژمادار، جوانه ای

gemmate

<hr> جوانه زنی، غنچه دادن

gemmation

gemmative

gemmed

gemmel

gemmeous

gemmer

gemmery

gemmier

gemmiest

<hr> (زیست شناسی) گیاهی که از طریق جوانه یا هم آوری رویشی تولیدمثل می کند، جوانه زاد، جوانه دار، هم آوردار، گوهرزا، غنچه اور، جوانه زن

(زیست شناسی) گیاهی که از طریق جوانه یا هم آوری رویشی تولیدمثل می کند، جوانه زاد، جوانه دار، هم آوردار، گوهرزا، غنچه اور، جوانه زن

واژه های حرف "g"