gelogenesis

gelogenic

gelometer

gelong

geloscopy

gelose

gelosie

gelosin

gelosine

gelotherapy

gelotology

gelotometer

gelotophobia

gels

gelsemia

gelsemic

gelsemin

gelsemine

gelseminine

gelsemium

gelsemiumia

gelsemiums

gelsenkirchen

<hr> زمان گذشته و اسم مفعول فعل: geld، (خودمانی) پول، فلوس

زمان گذشته و اسم مفعول فعل: geld، (خودمانی) پول، فلوس

gelt

gelts

geländesprung

<hr> <b>معنی</b> : جواهر، گوهر، سنگ گرانبها، جواهر نشان کردن، مرصع کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : جواهر کنده کاری نشده، جواهر معدن، تحفه، چیز عالی، بهترین در نوع خود، آدم برجسته و ارزشمند، آدم نخبه، مافین (نوعی نان تخم مرغ دار و معمولا شیرین که داغ می خورند)

معنی : جواهر، گوهر، سنگ گرانبها، جواهر نشان کردن، مرصع کردن معانی دیگر : جواهر کنده کاری نشده، جواهر معدن، تحفه، چیز عالی، بهترین در نوع خود، آدم برجسته و ارزشمند، آدم نخبه، مافین (نوعی نان تخم مرغ دار و معمولا شیرین که داغ می خورند)

gem cutter

gem diol

gem head motion

<hr> بخش دوم کتاب تلمود (که عبارتست از تفسیری بر بخش اول آن)

بخش دوم کتاب تلمود (که عبارتست از تفسیری بر بخش اول آن)

gemara

gemaric

gemarist

gematria

gematrical

gematriot

gemauve

gemba

gemcitabine

gemeinde

<hr> (آلمانی) همبستگی اجتماعی، تعاون، همکاری، یگانگی، گمین شافت

(آلمانی) همبستگی اجتماعی، تعاون، همکاری، یگانگی، گمین شافت

واژه های حرف "g"