lavisher

lavishes

lavishest

<hr> مسرفانه، از روی اسراف، از روی ولخرجی، زیاد

مسرفانه، از روی اسراف، از روی ولخرجی، زیاد

lavishly

lavishment

<hr> معنی : فراوانی، وفور، ولخرجی <hr> معانی دیگر : اسراف

معنی : فراوانی، وفور، ولخرجی معانی دیگر : اسراف

lavishness

lavoisier

lavolta

lavon

lavrentievite

lavrock

lavrocks

lavrovite

lavsan

<hr> معنی : قانون، ضابطه، حق، حقوق، قاعده، قانون مدنی، بربست، داتا، تعقیب کردن، تعقیب قانونی کردن <hr> معانی دیگر : دادیک، علم حقوق، دستگاه دادگستری، محاکم عدالت، قانون و دادگاه، قانون علمی یا طبیعی، هر اصلی که پیروی از آن بهتر است، (ریاضی و منطق) قاعده، بنداد، (اغلب: the) حرفه ی وکلا و قضات، (الهیات) احکام الهی، قوانین الهی و دینی، شریعت، شرع، (انگلیس - مسابقات و بازی ها و غیره) فرجه، آوانس، (عامیانه) عارض شدن، به دادگاه علیه کسی شکایت کردن، دعوی حقوقی کردن

معنی : قانون، ضابطه، حق، حقوق، قاعده، قانون مدنی، بربست، داتا، تعقیب کردن، تعقیب قانونی کردن معانی دیگر : دادیک، علم حقوق، دستگاه دادگستری، محاکم عدالت، قانون و دادگاه، قانون علمی یا طبیعی، هر اصلی که پیروی از آن بهتر است، (ریاضی و منطق) قاعده، بنداد، (اغلب: the) حرفه ی وکلا و قضات، (الهیات) احکام ا

<hr> پیرو قانون، مطیع قانون، دادیک گرای، قانون مند، مطیع قانون پیرو قانون

پیرو قانون، مطیع قانون، دادیک گرای، قانون مند، مطیع قانون پیرو قانون

law abiding

law abiding citizen

law abiding state

law agent

law alloy steel

law and justice

law and order

law aversion

law choice of

<hr> معنی : محکمه <hr> معانی دیگر : دادگاه قضایی

معنی : محکمه معانی دیگر : دادگاه قضایی

law court

law degree

law enforcement

law enforcement agency

law enforcement agent

law enforcement official

law enforcement personnel

law enforcers

<hr> قانون ـ فقه : دانشکده حقوق

قانون ـ فقه : دانشکده حقوق

واژه های حرف "l"