paraded

paradee

paradeful

paradeless

paradelike

paradelta

paradental

paradentitis

paradentium

parader

paraderm

paraders

parades

paradgim shift

paradiagenetic

paradiastole

paradiazine

paradiddle

paradidym

paradidymal

paradidymis

<hr> معنی : نمونه <hr> معانی دیگر : الگو، نگاره، نمونه ی عالی، ابر انگاره، روانگاره، پرانمون، ایه کتاب مقدس که مثالی را متضمن است

معنی : نمونه معانی دیگر : الگو، نگاره، نمونه ی عالی، ابر انگاره، روانگاره، پرانمون، ایه کتاب مقدس که مثالی را متضمن است

paradigm

paradigm shift

paradigmatic

paradigmatic classification

paradigmatic relation paradigmatic relationship

paradigmatical

paradigmatically

paradigmatize

paradigmic

paradigms

parading

paradingly

paradiplomacy

paradiplomatic

paradis

paradisaeidae

<hr> بهشتی، پردیسی (paradisal و paradisical هم می گویند)، مینوی <hr> paradisaic(al) بهشتی

بهشتی، پردیسی (paradisal و paradisical هم می گویند)، مینوی paradisaic(al) بهشتی

paradisaic

paradisaic(al)

paradisaical

paradisaically

<hr> معنی : بهشتی <hr> معانی دیگر : بهشتی

معنی : بهشتی معانی دیگر : بهشتی

paradisal

paradisally

<hr> معنی : سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین <hr> معانی دیگر : پردیس، جنت، مینو، گشتای، محل خوشی و سعادت، (از ریشه ی فارسی)، ملکوت، عرش، خوشی

معنی : سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین معانی دیگر : پردیس، جنت، مینو، گشتای، محل خوشی و سعادت، (از ریشه ی فارسی)، ملکوت، عرش، خوشی

واژه های حرف "p"