parietal pericardium

parietal pore

parietal region

parietal septate

parietal tube or parietal pore or parietal pore

parietal visceral

parietals

parietary

parietes

parieto occipital

parieto occipital sulcus

parieto temporal

parieto-occipital fissure

parieto-occipital sulcus

parietofrontal

parietojugal

parietomastoid suture

parietosphenoid

parietosplanchnic

parietosquamosal

parietotemporal

parietovaginal

parify

parigenin

pariglin

parilicium

parilla

parillin

parimutuel

parimutuels

parinarium

parinaz

<hr> معنی : تراشه <hr> معانی دیگر : تراشیدن، پوست کندن (سیب و غیره)، گرفتن (ناخن و غیره)، ناخن بریده شده

معنی : تراشه معانی دیگر : تراشیدن، پوست کندن (سیب و غیره)، گرفتن (ناخن و غیره)، ناخن بریده شده

paring

paring knife

parings

parint

paripassu

paripenne

paripinnate

<hr> معنی : شهر پاریس، فرزند ' پریام ' <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) پاریس (پسر پریام شاه تروا)، شهر پاریس (پایتخت فرانسه)، افسانه یونان فرزند ' پریام '

معنی : شهر پاریس، فرزند ' پریام ' معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) پاریس (پسر پریام شاه تروا)، شهر پاریس (پایتخت فرانسه)، افسانه یونان فرزند ' پریام '

paris

paris green

paris hilton

paris memorandum

parisa

parises

<hr> معنی : قصبه، بخش، شهر، شهرستان، محله، اهل محله، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا <hr> معانی دیگر : (در اصل - انگلیس) ناحیه ای که از خود کلیسا و کشیش داشت، قلمرو کلیسای محل، (در سازماندهی و مدیریت کلیساها) بخش کلیسایی، سازمان کلیسایی هر ناحیه، اعضای کلیسای محل، (انگلیس - تقسیمات کشوری) بخش، بلوک، برزن

معنی : قصبه، بخش، شهر، شهرستان، محله، اهل محله، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا معانی دیگر : (در اصل - انگلیس) ناحیه ای که از خود کلیسا و کشیش داشت، قلمرو کلیسای محل، (در سازماندهی و مدیریت کلیساها) بخش کلیسایی، سازمان کلیسایی هر ناحیه، اعضای کلیسای محل، (انگلیس - تقسیمات کشوری) بخش، بلوک، برزن

parish

parish church

parish-pump

واژه های حرف "p"