parished

parishen

parishes

parishionally

parishionate

<hr> معنی : اهل بخش <hr> معانی دیگر : عضو کلیسای محل، اهل محل

معنی : اهل بخش معانی دیگر : عضو کلیسای محل، اهل محل

parishioner

parishioners

parishionership

parishwide

parisia

<hr> وابسته به پاریس، پاریسی، اهل پاریس

وابسته به پاریس، پاریسی، اهل پاریس

parisian

parisianism

parisianize

parisians

parisienne

parisii

parisis

parisite

parisology

parison

parisonic

paristhmion

parisyllabic

parisyllabical

parital dominance

pariti

parities

<hr> معنی : تساوی، تعادل، توازن، برابری، زوجیت، زوج بودن <hr> معانی دیگر : هم ارزی، هم ترازی، هم ارجی، هم رتبگی، همانندی، تشابه، هم سنگی، همسانی، یکسانی، موازنه، (کامپیوتر) همسنگی، برابری نرخ مبادله ی ارزها، برابری ارزی، (ریاضی) دوتایگی، (فیزیک) همالی کوهه ها، تقارن امواج، کوهمالی، پارینه، (پزشکی - جنس ماده ای که یکبار یا بیشتر زاییده است) زاد آوردگی، زاد و ولد، جفتی

معنی : تساوی، تعادل، توازن، برابری، زوجیت، زوج بودن معانی دیگر : هم ارزی، هم ترازی، هم ارجی، هم رتبگی، همانندی، تشابه، هم سنگی، همسانی، یکسانی، موازنه، (کامپیوتر) همسنگی، برابری نرخ مبادله ی ارزها، برابری ارزی، (ریاضی) دوتایگی، (فیزیک) همالی کوهه ها، تقارن امواج، کوهمالی، پارینه، (پزشکی - جنس ماده ا

parity

parity bit

<hr> مقابله کردن توازن، بررسی توازن

مقابله کردن توازن، بررسی توازن

parity check

parity check matrix

<hr> مقابله توازن، توازن سنج

مقابله توازن، توازن سنج

parity checking

parity committee

parity error

parity line carrier system

parity of a function

parivash

parivincular

parja

<hr> معنی : پارک، پردیز، شکارگاه محصور، باغ ملی، گردشگاه، قرار دادن، درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن، اتومبیل را پارک کردن <hr> معانی دیگر : گردشگاه همگانی، پارک (شهری یا جنگلی یا روستایی و غیره)، (اتومبیل دنده اتوماتیک) پارک، ایست، (اتومبیل و غیره) پارک کردن، ماند کردن، (امریکا - خودمانی) قرار دادن (در جای بخصوص)، گذاشتن، نهادن، جادادن، (در اصل - حقوق انگلیس) شکارگاه (که حدود و امتیاز آن توسط دربار اعطا می شد)، (زمین اطراف خانه ی اربابی که معمولا شامل جنگل و چراگاه و دریاچه و غیره می شود) باغ، باغستان، رجوع شود به: ballpark، (غرب ایالات متحده) محوطه ی باز و بی درخت که توسط کوه یا جنگل احاطه شده است، (ارتش - محوطه ای برای تعمیرو نگهداری خودروها و تجهیزات) مانشگاه، (خودروهای نظامی و تجهیزات را) در محوطه ی ویژه پارک کردن، (در پارک یا محوطه ی ویژه) محصور کردن، باه ملی، مرتع

معنی : پارک، پردیز، شکارگاه محصور، باغ ملی، گردشگاه، قرار دادن، درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن، اتومبیل را پارک کردن معانی دیگر : گردشگاه همگانی، پارک (شهری یا جنگلی یا روستایی و غیره)، (اتومبیل دنده اتوماتیک) پارک، ایست، (اتومبیل و غیره) پارک کردن، ماند کردن، (امریکا - خودمانی) قرار دادن (در جای بخصوص

واژه های حرف "p"