reaffiliation

reaffirm

reaffirmance

reaffirmation

reaffirmed

reaffirmer

reaffirming

reaffirms

reaffix

reaffixed

reaffixes

reaffixing

reafflict

reafford

reafforest

reafforestation

reaffront

<hr> رونالد ریگان (چهلمین رییس جمهور امریکا)

رونالد ریگان (چهلمین رییس جمهور امریکا)

reagan

reagan democrat

reagan ronald

reaganesque

reaganite

<hr> اقتصاد ریگانى، اقتصاد طرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزى بر روى مدیریت عرضه قرار دارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادى که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد بازرگانى : معرفى میشود

اقتصاد ریگانى، اقتصاد طرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزى بر روى مدیریت عرضه قرار دارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادى که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد بازرگانى : معرفى میشود

reaganomics

<hr> امادگى براى واکنش یا معرفى

امادگى براى واکنش یا معرفى

reagency

<hr> معنی : معرف، موضوع ازمایش روانی <hr> معانی دیگر : (شیمی) شناساگر، شناسگر

معنی : معرف، موضوع ازمایش روانی معانی دیگر : (شیمی) شناساگر، شناسگر

reagent

reagent chemicals

reagent preparation

reagents

reaggravate

reaggravation

reaggregate

reaggregated

reaggregating

reaggregation

reaggressive

reagin

reaginic

reaginically

reagins

reagitate

reagitating

reagitation

reagree

reagreement

reai

reak

reaks

<hr> معنی : اصل، ریل، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه، موجود، صمیمی، طبیعی، واقعی، حقیقی، عملی، حسابی <hr> معانی دیگر : هستمند، باشا، اصیل، (ملک) غیر منقول، (ریاضی) حقیقی 5 - (با: the) واقع، واقعیت -6 (عامیانه) راستی، واقعا، خیلی، بسیار، (واحد پولی سابق اسپانیا و پرتغال) رآل، مفرد واژه ی: reis

معنی : اصل، ریل، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه، موجود، صمیمی، طبیعی، واقعی، حقیقی، عملی، حسابی معانی دیگر : هستمند، باشا، اصیل، (ملک) غیر منقول، (ریاضی) حقیقی 5 - (با: the) واقع، واقعیت -6 (عامیانه) راستی، واقعا، خیلی، بسیار، (واحد پولی سابق اسپانیا و پرتغال) رآل، مفرد واژه ی: reis

real

واژه های حرف "r"