<hr> معنی : اشتی دادن، وفق دادن، تطبیق کردن، صلح دادن، راضی ساختن <hr> معانی دیگر : آشتی کردن، آشتی دادن، دوست وار کردن یا شدن، (اختلاف و غیره) برطرف کردن، رفع کردن، تلفیق کردن، سازگار کردن، منطبق کردن، برابر کردن، راضی کردن، قبولاندن، پذیراندن

معنی : اشتی دادن، وفق دادن، تطبیق کردن، صلح دادن، راضی ساختن معانی دیگر : آشتی کردن، آشتی دادن، دوست وار کردن یا شدن، (اختلاف و غیره) برطرف کردن، رفع کردن، تلفیق کردن، سازگار کردن، منطبق کردن، برابر کردن، راضی کردن، قبولاندن، پذیراندن

reconcile

reconcile duty and pleasure

reconcile oneself to one's fate

reconcile to

reconcile with

reconciled

reconcilee

reconcileless

<hr> اشتی دهی، اصلاح، ذات البین، التیام، تطبیق، رفع اختلاف

اشتی دهی، اصلاح، ذات البین، التیام، تطبیق، رفع اختلاف

reconcilement

reconcilements

reconciler

reconcilers

reconciles

reconciliate

reconciliated

reconciliating

<hr> معنی : مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی <hr> معانی دیگر : آشتی، دوست واری

معنی : مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی معانی دیگر : آشتی، دوست واری

reconciliation

reconciliation of accounts

reconciliation of cost and financial accounts

reconciliation of net worth

reconciliation statement

reconciliations

reconciliator

<hr> معنی : مصالحه امیز <hr> معانی دیگر : مصالحه امیز

معنی : مصالحه امیز معانی دیگر : مصالحه امیز

reconciliatory

reconciling

reconcilingly

reconcille

reconcilor

reconclude

reconclusion

reconcoct

reconcrete

recondemn

recondemnation

recondensation

recondense

recondensed

recondenses

recondensing

<hr> معنی : پیچیده، نهان، پوشیده، مرموز <hr> معانی دیگر : بغرنج، ژرف، پرمعنا، عمیق، دیر فهمیدنی، وابسته به مطالب ژرف

معنی : پیچیده، نهان، پوشیده، مرموز معانی دیگر : بغرنج، ژرف، پرمعنا، عمیق، دیر فهمیدنی، وابسته به مطالب ژرف

recondite

reconditely

reconditeness

<hr> معنی : سر وصورت دادن به، نو کاری کردن <hr> معانی دیگر : دوباره سروصورت دادن، اصلاح کردن، تعمیر کردن، بازسازی کردن، قسمت های فرسوده را تعمیر و تعوی­ کردن

معنی : سر وصورت دادن به، نو کاری کردن معانی دیگر : دوباره سروصورت دادن، اصلاح کردن، تعمیر کردن، بازسازی کردن، قسمت های فرسوده را تعمیر و تعوی­ کردن

recondition

reconditioned

reconditioned carrier receiver

reconditioned flux

<hr> تعمیر مجدد معمارى : تقویت روکش روانشناسى : شرطى کردن مجدد ورزش : تجدید امادگى

تعمیر مجدد معمارى : تقویت روکش روانشناسى : شرطى کردن مجدد ورزش : تجدید امادگى

واژه های حرف "r"