reested

reestimate

reestimated

reestimating

reestimation

reesting

reestle

reests

reesty

reetam

reetle

reevacuate

reevacuated

reevacuation

reevaluate

reevaluates

reevaluating

reevaluation

reevasion

<hr> معنی : کد خدا، کلانتر، یلوه ماده، از تنگنا یا جای باریکی گذشتن، نخ را از سوراخ سوزن گذراندن <hr> معانی دیگر : (در اصل) حاکم، (خانه ی ملاکین بزرگ) مباشر، سرکارگر، سرکشاورز، (کشتیرانی)، سرطناب را از حلقه یا قلاب و غیره رد کردن، یلوه ی ماده (به نر آن می گویند: sandpiper)، اغل گوسفند، مرغدانی، طناب، رشته، طناب را از شکاف یا سورا&nbsp;گذراندن، ن&nbsp; را ازسورا&nbsp; سوزن گذراندن، خم کردن، پیچاندن

معنی : کد خدا، کلانتر، یلوه ماده، از تنگنا یا جای باریکی گذشتن، نخ را از سوراخ سوزن گذراندن معانی دیگر : (در اصل) حاکم، (خانه ی ملاکین بزرگ) مباشر، سرکارگر، سرکشاورز، (کشتیرانی)، سرطناب را از حلقه یا قلاب و غیره رد کردن، یلوه ی ماده (به نر آن می گویند: sandpiper)، اغل گوسفند، مرغدانی، طناب، رشته، طن

reeve

reeve v the wire ling

reeved

reeveland

reeves

reeveship

reevesite

reevidence

reevidenced

reevidencing

reeving

reevoke

reevoked

reevokes

reevoking

reevon

reexamination

reexaminations

<hr> معنی : از نو ازمودن، دوباره امتحان کردن <hr> معانی دیگر : دوباره امتحان کردن، از نو ازمودن، دوباره باز پرسی کردن، از دوباره استنطاق کردن، دوباره امتحان کردن

معنی : از نو ازمودن، دوباره امتحان کردن معانی دیگر : دوباره امتحان کردن، از نو ازمودن، دوباره باز پرسی کردن، از دوباره استنطاق کردن، دوباره امتحان کردن

واژه های حرف "r"