uncomforted

uncomforting

uncomic

uncomical

uncomically

uncommanded

uncommandedness

uncommanderlike

uncommemorated

uncommemoratively

uncommenced

uncommendable

uncommendableness

uncommendatory

uncommended

uncommensurableness

uncommensurately

uncommenting

uncommerciable

<hr> ناوابسته به بازرگانی و داد و ستد مالی، غیر تجاری، ناهماهنگ با اصول بازرگانی، ضرردار، ضررآور

ناوابسته به بازرگانی و داد و ستد مالی، غیر تجاری، ناهماهنگ با اصول بازرگانی، ضرردار، ضررآور

uncommercial

uncommercialised

uncommercialized

uncommercially

uncommercialness

uncommingled

uncomminuted

uncommiserated

uncommiserative

uncommiseratively

uncommissioned

<hr> معنی : غیر متعهد نشده، تعهد نشده، تقبل نشده <hr> معانی دیگر : غیر متعهد، ناپایبند، بدون تعهد، مستقل، آزاد، مرتکب نشده، (جنایت و غیره) انجام نشده، وقوع نیافته، بی طرف، سو نگرفته، غیر زندانی، به زندان تحویل داده نشده، ناوابسته

معنی : غیر متعهد نشده، تعهد نشده، تقبل نشده معانی دیگر : غیر متعهد، ناپایبند، بدون تعهد، مستقل، آزاد، مرتکب نشده، (جنایت و غیره) انجام نشده، وقوع نیافته، بی طرف، سو نگرفته، غیر زندانی، به زندان تحویل داده نشده، ناوابسته

uncommitted

uncommixed

uncommodious

uncommodiously

uncommodiousness

<hr> معنی : غیر عادی، غریب، غیر معمولی، غیر متداول، نادر، کمیاب، غیرمعمول <hr> معانی دیگر : ناروال، استثنایی، نامتعارف، فوق العاده، ابر روال

معنی : غیر عادی، غریب، غیر معمولی، غیر متداول، نادر، کمیاب، غیرمعمول معانی دیگر : ناروال، استثنایی، نامتعارف، فوق العاده، ابر روال

uncommon

uncommon name

uncommonable

uncommoner

uncommonest

uncommonly

uncommonness

uncommonplace

uncommunicable

uncommunicableness

uncommunicated

uncommunicating

<hr> معنی : خاموش، کم حرف <hr> معانی دیگر : بی گفتار، تودار، ساکت، محافظه کار، بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر

معنی : خاموش، کم حرف معانی دیگر : بی گفتار، تودار، ساکت، محافظه کار، بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر

uncommunicative

واژه های حرف "u"